مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

ذهن خشک شده

سلام.

در ظلمات شب در گوشه اتاق، سر تکیه داده به دیوار، با بغضی در گلو مانده و درد مرموزی در مچ می‌نویسم.نقطه سر خط!

تمام حروف در ذهنم خشک شد... همین!


پ.ن، گفتن قطعه فردا تامین میشه و ماشین رو فردا تحویل میدن حالا باید دید، دیگه تحویل دادن یا ندادنش برام مهم نیست. ماشین رو تابستون میخواستم که نبود الان توی این ترافیک وحشتناک عقلم بهم میگه مترو بهترین گزینست!

۲. رفتم اسممو نوشتم کلاس گیتار. صد دفعه با خودم، گفتم موسیقی:گناه کبیره اما هیچ ککم هم نگزید انگار. استادش متولد ۶۳ به نظر میرسه جدی و بد اخلاق به گمانم.. وقتی توی معارفه جلوم شروع کرد به گیتار زدن و خوندن خیلی به نظرم مسخره بود مخصوصا وقتی گفت تو هم از یه جایی به بعد باید بخونی!! من! بخونم؟؟؟؟ واقعا نمیدونم چرا این کارو کردم!! 

۳. دایی مامان که من خیلی خیلی دوسشون دارم و خیلی باهاشون خاطره دارم مخصوصا تو دوران کودکی، قلبشون مشکل پیدا کرده و امشب عمل جراحی قلب باز انجام دادن، سنشون هم بالاست .. میدونم کسای زیادی اینجارو نمیخونن ولی لطفا براشون دعا کنید

۴. وزیر بهداشت، بی شعور ترین فردی که توی زندگیم دیدم، نمیدونم این چه وضع صحبت کردنه دکتر و از هم بدتر وزیر مملکته... 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد