ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
کرونا گرفتیم. هممون با هم. حتا داداش بزرگه که با ما زندگی نمیکنه گرفت.
اول بابا گرفت. بعد مامان بعد داداش کوچیکه و آخری هم من! از وقتی بابا گرفت تو خونه قرنطینه شدیم.
اینکه میدونی حتما میگیری اصلا حس خوشایندی نیست.
هر لحظه منتظری.. هی دست به سرت میزنی و چک میکنی تب داری یا نه.. آب دهنت رو قورت میدی میخوای مطمئن بشی گلوت هنوز سالمه.
ولی انقدر ناگهانی میاد سراغت که دیگه فرصت و حال چک کردن نداری.. دوست داری فقط مسکن بخوری و چند ساعتی بخوابی تا از این بی قراری و بدن درد رها بشی.
خوبی این ورژن کرونا اینه که تو روز چند ساعتی بهت اجازه استراحت میده.. انگار دکمه خاموش و روشن داره یا روی یه نمودار سینوسی حرکت میکنه.
گلوم درد میکنه خیلی خیلی.. انگار هر چیزی میخوام بخورم با چنگالاش دست میکشه به گلوم و زخماشو عمیق تر میکنه.
بعد صبر کرد زمان داد که دورش تموم بشه.. بعد میشه خاطره.. مثل تمام بیماری و مصیبتهای دیگه