مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

جان سخت :)

بعد از عمل همیشه نگران چنین روزی بودم که بلاخره از راه رسید :) توی این مدت تو درد کشیدن و تحمل کردن تجربه بسیار بالایی رو کسب کردم و موفق شدم تحمل کنم امروز رو هم.. خدایاشکرت..

فقط تو میدونی چی از سر گذروندم این ماه...


ارزوی سلامتی دارم برای همه هموطنام تو این روزای اوج گیری کرونا.. مخصوصا پدر مادرا و پدربزرگ و مامان بزرگا... خداحفظشون کنه برامون.

من واقعا واقعا هنوز زندم...

داره باروون میاد، بدجور داره از صبح میباره. امروز ۷امین روزه. توی خونه گوشه اتاق نشستم. پنجره رو باز گذاشتم هوای اتاق عوض بشه. نمیدونم کرونا دارم یا انفولانزا، دیگه فرقی هم نمیکنه. توی این چند روز به مفهوم درک جدیدی از تنهایی رسیدم. فکر کن شب با بی قراری از خواب بیدار میشی، تبت خیلی بالاست از درد بدن به خودت تو رختخواب میپیچی .. کسی نیست خودتی و خودت.. خانواده رفتن و تو تنهایی... 

کسی هم که دلش نمیخواد از تو مریضی بگیره پس باید همینطور تنها بمونی.

اینکه محکم باشی و تو هر تماس بگی حالت خوبه در حالیکه لباس تنت خیس شده از گرمای تب.. اینکه هنوز جای بخیه هات خوب نشده هنوز رو پا نشدی از عمل که اینطوری میشه.. خیلی سخته


اصلا میدونی قوی بودن خیلی سخته :)


اینم میگذره مثل خیلی چیزای دیگه که گذشت.


من حالم خوبه الان.. مختصر تب و بدن دردی دارم که اونم خوب میشه.


فکر کنم یک ماهی هست سر کار نرفتم :) خدا جان حالا من یه غری زدم قرار نبود به این زودی مستجاب بشه؟ بقیه چیزا رو هم همین قدر سریع جواب میدی؟