ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ترمز بریدم.
تو جادم تو سراشیبی. ترسیدم؟ نه! پامم گذاشتم رو گاز دارم تا ته فشار میدم. جلوم چیه؟ نمیدونم. شاید دره، تیر چراغ برق، درخت یا گاردریل. فقط میدونم تنهام تنهای تنها. پس از جلو نمیتونه کامیون بیاد یا یه ماشین دیگه.
برای کس دیگه خطر ندارم.
یه جا یه جمله خوندم که وقتی تو آینه نگاه میکنم قاتل خودمو میبینم و چقدر این جمله نشست به دلم.
حال نوشتنم اینجا از لایک یه پیام شروع شد اومدم اینجا بنویسم تو برای من چیکار کردی که دیدم پیام دارم، پیام اولی اسپم بود پیام دومی یه وبلاگ به روز شده که یه جملش این بود "زنش دوباره فهمید و بهم پیام داد زنیکه هرزه... "کلیک کردم ببینم قضیه چیه که پاک کرده بود پستشو ولی این جملش مثل پتک کوبیده شد تو سرم. نمیدونم چرا؟ من گندکاری تو زندگی کم نداشتم ولی تا حالا وسط زندگی کس دیگهای هم نبودم. من اصلا هیچ جای زندگی هیچ کس نبودم. زنگ تفریح شدم گاهی برای دوستام ولی آزاری برای بقیه نداشتم. چرا این جمله برام جالب بود رو نمیدونم.
کارفرمای قبلیم همیشه بهم میگفت من آدم باهوشیم و باسیاست. کارفرمای فعلیم معتقده من خنگم و خونسرد. وقتی تحقیرم میکنه نمیدونم چرا رفتارشو می پذیرم؟
جای من تو زندگی همین جا بود؟ همینو میخواستم؟ اگه ده سال قبل ازم میپرسیدی از زندگی چی میخوای؟ جوابی نداشتم و الان هم دارم اون بی جوابی رو زندگی میکنم.
دوستم بهم گفته که باید دوستای دیگهای هم داشته باشم. اما هیچ کس نمیخواد با من دوست بشه. چون خودم نمیخوام.
ذهنم پر، مشوش و دیوانست. به رها شدن نیاز دارم.
نیاز دارم ساده باشم. همین.