مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

چند خط تلگرافی

سلام.


با خودم قرار داشتم بعد از اولین روز کاری یعنی دوشنبه ، بیام بنویسم ولی نشد!

خوب روز دوشنبه که رفتم بعد از امضای قرار داد استخدامی ، رفتم به محل کار مربوط . مسئولم من رو برد پیش مدیرعامل و بهش معرفی کرد ما مستقیما زیر نظر مدیرعامل کار میکنیم و الان با من چهار نفریم و قراره یک نفر بهمون اضافه بشه. کارمون در مورد مخابرات و زیرساختهاست و من هیچی ازش سر در نمیارم. فعلا سیستم هم ندارم اتاقمون کوچیکه و این هفته رو کنار دست بچه ها نشستم و نگاه کردم که چی کار میکنن قراره که از این هفته بهم سیستم هم بدن. به نظرم کار سختی میاد! خوب منم که تا حالا کار نکردم و هیچ درکی از آی تی و تجهیزات مخابراتی ندارم! و یه کمی بیشتر از یک خورده داره بهم سخت میگذره.

روزام شده خاکستری مثل اون روزایی که تازه تو دوران راهنمایی دندونامو سیمی کرده بودم و به نظرم همه جا تاریک میومد.


============================================


-چرا انقدر هوا گرمه ؟؟؟


- این هفته فقط خوابیدم ، یعنی زندگیم شده: سرکار ، خواب . سرکار خواب ... 


- داداش بزرگه خونه نمیاد، کاش میومد ...


- دلم میخواد برم مسافرت


- فیلمای ماه رمضونشونم خیلی چرته


- دم رامبد جوان و خندوانه گرم ، خدارو شکر عقلشون رسید قبل افطار پخشش کنن و گرنه نمیدونم این ساعات طولانی قبل افطار رو چطور باید میگذروندم.


{[در گوشی ]:  کاش یه شوهر داشتم که بهم میگفت لازم نکرده بری سرکار! }