ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
نشسته رو به روی من، زل زده بهم
میگم چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟
میگه دارم نگاه میکنم ببینم میتونم بفهمم تو چه طور موجودی هستی یا نه؟!
+خوب حالا کشف کردی؟
-نه والله، فقط یه سوالی دارم تو خجالت نمیکشی؟
+ از چی باید خجالت بکشم؟ به جای اینکه انقدر حاشیه بری اصل مطلبو بگو ببینم چی کار کردم که از صب تا حالا یه سره تیکه بارم میکنی...
- خودت نمیدونی؟ یا خودتو میزنی به اون راه..
+آها متوجه شدم! حالا چی شد یه کم خندیدیم دیگه.. میخواست عکس به اون مسخرگی نزاره
-واقعا من موندم تو جواب محبت رو اینطور میدی؟ این همه بهت لطف داشت.. این همه کمکت کرد تو شرایطی که هیچ کس حتی همونی که داشتی باهاش هرهر کرکر میکردی کاری برات انجام نداد، تو بهش مدیونی، نمیخواد جبران کنی حداقل احترامشو نگه دار
+ بابا من چیزی نگفتم که! اون گفت منم خندیدم همین
- چرا نمیگی کی شروع کرد؟ میخوام ببینم جلوی خودشم روت میشه بگی اون حرفاروو
سکوت کردم، میدونستم که حق با اونه حرفاش وجدانمو قلقلک میداد... اما انگار همین اشتباه من نبود
- کاش فقط همین بود، ببینم مگه شما نبودی که دو روز گریه میکردی که محبوبه خانم دوست عزیزتون برای اینکه خودشو از اشتباهی که کرده خلاص کنه، یه دروغ بزرگ گفت و همه چی انداخت گردن تو.. آبروتو برد
+ بله، مگه میشه یادم بره
- از سمیه چه بدی دیده بودی؟
+هیچی، میدونم میخوای چی بگی میشه ادامه ندی؟ میدونم، اشتباه کردم
- اااا، خوبه که میدونی... اما دونستن تو کاری برای سمیه انجام نمیده
خیلی چیزای دیگه هم هست و مهم تر و خجالت آورتر! مثل قضیه اون شب، میدونم که اینم میدونی!
موبایلم زنگ میخوره.. مثل یک فرشته نجات...
+ خداحافظ من باید برم، ان شاء الله بعدا صحبت میکنیم...
- بعدنی وجود نداره.. از این به بعد ما فقط دو تا آشناییم نه دو تا دوست
+باشه، خداحافظ