مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

درهم برهم!

امروز صبح با تلفن بابا بیدار شدم،  گفت بدو جم و جور کن که خانم صابخونه داره تشریف میاره ، کلی هم سفارش کرد که کابینتو یه جور به هم بچسبون نفهمه شکستش!  

یه وضی بود مامان یه سمت میدویید من یه سمت دیگه،  یه دستمون جارو با اون یکی هرچی گیر میاوردیم میچپوندیم تو کمد..  نیم ساعت بعد خانم صابخونه رسید،  میخواست بره پرده ها رو اندازه بگیره..  همین که  داشت به سمت پرده حرکت میکرد من یهو چشمم افتاد به یه سوسک مرده کوچولو گوشه دیوار،  درست تو مسیر خانم صاحبخونه...  یهو پریدم جلو وایستادم روش و گفتم بدین من براتون اندازه میگیرم!  مامانم کلی تعجب کرده بود،  آخه قبل اینکه بیان گفته بودم هیچ کمکی نمیکنم.  سوسک بدبخت فسیل شد به موزاییک..  خانم صابخونه یه خورده هم در و دیوار و نگاه کرد و گفت رنگ نمیخواد!  خدایی ما در و دیوارو خوب نگه داشتیم.  فقط اتاق داداش کوچیکه انقدر صندلیشو کوبونده به دیوار یه خورده گچ و رنگش ریخته.  

اوج ماجرا وقتی بود که صابخونه اومد در حموم رو باز کرد.  آخه سال اولی که اومدیم این خونه،  هواکش حموم اتصالی کرد و آتیش گرفت کل حموم شد دوده،  حمام ایستاده هم سوخت..  ما هم بعد تمیزکاری،  رنگ زدن،  قسمت سوخته حمام ایستاده رو چسبوندیم به دیوار!  



=============

رفتم یه سر وبلاگ شادی و سعیده دیدم یه عکس اومده نوشته وبلاگ هک شده،  تعجب کردم پیش خودم گفتم یعنی چی؟  هر کی هک کرده حتما با دو تا وبلاگ آشنایی داشته،  نکنه الان طعمه بدیش من باشم..  یه خورده هم برای نظرای خصوصی که گذاشتم ترسیدم و پیش خودم گفتم الان یکی دیگه بخوندش چی؟ اگه مزاحم بشه..  اون وقت مجبورم وبلاگمو عوض کنم.   بعد به ستار العیوب بودن خدا فکر کردم. ..  همینجوری توی این فکرا بودم که دیدم وبلاگ سعیده برگشت به حال اولش ولی وبلاگ شادی همون مدلی بود،  گفتم دیدی سعیده وبلاگشو پس گرفت،  خدا کنه طرف دلش بسوزه وبلاگ شادی رو هم پس بده. ..  در همین افکار بودم که ناگهان دوزاریم افتاد آی کیو!  وبلاگ هک نشده که!  قالب وبلاگشون رو هر دو تا از آوازک گرفتن و خرابکاری از اونجاست. ..  بله ، اینچنین من دو ساعت سر کار بودم! 

نظرات 3 + ارسال نظر
بمب جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 06:45 ب.ظ

ای وای من. وایستادی رو سوسک مرده!! فداکاری تا کجا؟

کیه که قدر بدونه خواهر

زری شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 07:27 ب.ظ http://asemam-abri.blogsky.com/

اعتراف میکنم بعد خوندن این پست
تو گوگل سرچ کردم حمام ایستاده
یک عکسایی اومد که دلم نمیخواد دیگه برم حموم خونمون لامصب عجب حمومی هستن اینا
..............................
چه قدر تو خوبی که جان فشانی کردی و ابروی خانوادرو خریدی نذاشتی خانم صاحب خونه سوکس مرده رو بببینه

سلام عزیزم، اینا عکسشون قشنگه.. والله ما که اصلا استفاده نمیکنیم فقط تمیز کردنش گردنمونه، اگه به مامان من بود که همون روز اول سوتش میکرد تو کوچه..

خونه وحشتناک سوسک داره! و نمیدونم چرا ما نمیخواهیم کسی بفهمه!

شادی جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام
وای مرموز اون روز روز عذاب من بود تا اینکه به پیشنهاد مایده عزیزم قالب رو عوض کردم. اولین کاری که کردم رفتم زودی کامنتهای خصوصی رو دیلیت کردم منم همین حس رو داشتم که یکی بیاد و حریم خصوصیت رو بخونه
ممنون از بابت نگرانیت

البته بعدش درست شدا... حتی اگه قالبم عوض نمیکردی. من که از همین قالبای بلاگ اسکای مسخره استفاده میکنم امنیتش بیشتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد