ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
جمله ای چند دقیقه پیش از تلویزیون شنیدم که حس دوگانه ای بهم داد هم آرامش و هم ترس و شاید شرمندگی..
آرامش از این لحاظ که قرار برگردی به اصل خودت؛ پیش کسی که توی زندگی تنها همدم و مونس تنهاییات بوده؛ وقتی همه پشتتو خالی کردن اون بوده؛ توی شادی هات توی غم هات؛ توی موفقیت ها و شکست هات.. گاهی خودت نمیفهمیدی ولی اون حواسش بهت بوده..
ترس و شرمندگی هم به خاطر کارای خودت.. یادت بوده تو زندگی که اون میبینتت ؟.. قدمی سمتش برداشتی تا بهت افتخار کنه؟.. یه بار به خاطر تمام کارایی که برات کرده و مستحق ستایشه ازش تشکر کردی؟.. اصلا با خودت که بزرگترین آفریده اونی مهربون بودی؟
اگه جوابت نه باشه وقتی ندا اومد
ارجعی الی ربک ..
چی کار میکنی؟
به نظر خودم، بزرگترین معضلم، اتلاف وقته. نمیدونم در چه راهی صرفش کنم. و حتما بازخواست خواهم شد.
درد منم هست گیل جان:
منتظر پست های جدیدت هستم. بازم نذاری یه مدت بری.
ای تنها منتظر من
. نه هستم فعلا :
فعلا؟
ان شاالله در آینده هم خواهم بود.