ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
صبح که بیدار شدم، مامان گفت حواست باشه برف اومده. یادش به خیر بچه که بودم چه ذوقی میکردم به خاطر برف. زمستونا همیشه کارم نگاه به آسمون برای پیش بینی هوا بود که آیا فردا برف میباره یا نه.. برای این کار اصول خاصی هم داشتم! که دقیق هم بودند و خطا توشون نبود.
اما این روزا نه به آسمون نگاه میکنم نه ذوقی به خاطر برف دارم. فکر میکنم یه قسمتی از بدنم که مسوول لذت بردن از این گونه مسائل بوده به شدت آسیب دیده. همین بی تفاوتی باعث شد که توی برفا چنان لیز و با لگن! زمین بخورم که تا به حال توی زندگیم سابقه نداشته.
خیلی خنده دار خوردم زمین.. این قابلیت رو داشت که توی TV نشون بدن و ملت کلی بخندنو روحیشون شاد بشه.
موقع راه رفتن حواست نیست ها.
من خیلی وقته حواسم نیست