ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
مامان داشت یه کار دیگه میکردا ولی وقتی داشت این جمله رو میگفت زل زد تو چشمام: تو اشتباه کردی بهش وابسته شدی.
گندتر از همه دیالوگ چند ساعت قبل ترم بود با داداش بزرگه. گفت این دوستت نمیخواد بره خارج (خانداداش همش بهم توصیه میکنه برم خارج)، میدونستم کی رو میگه. ولی خودم رو زدم به اون راه و پرسیدم کدوم دوستم؟ گفت، همون که همش با هم میرید بیرون دیگه. گفتم آها، نه دوست نداره مهاجرت رو... ادامه دادم، دیگه با هم نمیریم بیرون، گفت چرا قهر کرده؟ گفتم نه رفته توی اکیپ جدید، گفت: خوب تو چی کار میکنی با کی میری بیرون؟ چشمام پر اشک شد، خودمو مشغول ظرف شستن کردمو گفتم: با هیچکس.
دوستت از دستت داده. نه تو اون رو.
خیلی سخت بود برام