مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

دخل و خرج

تمام فرش‌ها رو جمع کردیم، وسایل اضافی رو هم همین طور.. خونه کم کم داره آماده مهمونی فردا شب میشه.

تا حالا داداشمو انقدر اقتصادی ندیده بودم‌. اگه قرار بود آبمیوه بخریم  تمامی برندها رو نگاه میکرد ببینه کدوم به صرفه تره... وقتی ازدواج نکرده بود از این اخلاقا نداشت و هر موقع با هم بیرون میرفتیم دست میزاشت روی گرون ترین ها..

وقتی امشب بهش نگاه میکردم یک مرد جاافتاده میدیدم. چقدر تغییر کرده‌! موهای کم پشت که تارهای سفید توش مشخصه، ته ریش و چشمانی آروم‌... وقتی بسته های قارچ رو سر جاش گذاشت و از خیر سوسیس ها گذشت سعی کردم بفهمم الان داره به چی فکر میکنه.. به زنش که حداکثر شاید تا دو ماه دیگه بتونه بره سرکار.. به بچه ای که به خانواده اضافه میشه.. به شب کاری هایی که احتمالا بیشتر میشه..‌ به کنار اومدن با دل زنش برای گرفتن جشن تعیین جنسیت! به هزار تا خرج و هزینه دیگه. 


پ‌ن: امروز با یکی از همکارام رفتم برای برادرزاده نادیدم کادو بخرم.. نتونستم! گرون بود به بودجه من نمیرسید... دوست عزیزم لطف کرد و بعدازظهر از طرف من کادو خرید.. این ماه ممکنه به خاطر قطعی اینترنت و کاهش شدید درآمد شرکت حقوق ها رو با تاخیر بدن باید مراقب باشم بی پول نشم :( 

نظرات 1 + ارسال نظر
گیل پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:33 ق.ظ

به به، بسلامتی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد