ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ساعت تقریبا ۲ شبه که من از خواب بیدار شدم. تنها صدایی که میشنوم صدای عقربه های ساعته بعدش سکوت.
دلم یه آفتاب یه آسمون آبی و یه نسیم ملایم میخواد.
میرم سرکار برمیگردم خونه، روتین طوری
باید برم دندونپزشکی روکش دندونمو بزارم.
یه مشکلی پیدا کردم که نمیتونم اینجا توضیحش بدم.
از این مطلب رمزدارها هم متنفرم!
فقط خوابم نمیبره ..
حرف زدنم خشکیده.
تا حالا کسی منو سورپرایز کرده؟؟ اصلا یادم نمیاد.. خاطرات این سیساله رو چند دور گذروندم از جلو چشمام ولی همچین چیزی توش نیست...
حالا به هر حال دیروز بعد از سی سال سورپرایز شدم :) سرپرست جان برام بلیط کنسرت گرفت و با همون ادا اطوار های سورپرایز گونه داد بهم.. همون کنسرتی که دوست داشتم و نتونسته بودم بلیطشو بگیرم.
حالا نمیدونم به اندازه کافی ازش تشکر کردم یا نه.. من کلا زیاد هیجان زده نمیشم.
بلاگ اسکای عزیز هم بدون اطلاع رسانی، خبری، اههای اووهویی یهو میپره و از دست رس خارج میشه اون وقت تو میمونی حرفای در گلو مانده!
حرفام دیگه پریده شایدم قورتشون دادم نمیدونم..
امروز رفتم تئاتر، فردا هم میرم تئاتر!
امروز با یکی از دوستان فردا با سرپرست جان.
۲۳ دی وقت دکتر دارم :(( کاش میشد نرم.
دلم شور میزنه. از ظهر اینطوری شدم.
نمیدونم به خاطر تماس مامانه که گفت میتونی عزیز رو ببری خونشون شب؟ و این دلشوره به خاطر ترس از رانندگی تو کوچه پس کوچه های باریک محله عزیزایناست..
یا به خاطر خواب بدی که دیشب دیدم
و یا به خاطر دلتنگی رفتن عزیز به خونشون ..
هر چی هست بدطوری کرختم کرده..
این دو روز سرپرست تنها بود و من از فرصت نبود بابا اسنفاده کردم و رفتم پیشش و شبم پیشش موندم. صبح وقتی بیدار شدم اون هنوز خواب بود ... به چهرش نگاه کردم چقدر آروم و معصوم به نظر میرسید. دیروز وقتی داشت صندوق عقب ماشینشو تمیز میکرد کنارش بودم. چند دست کلاه و دست کش بافتنی مشکی تو صندوق عقبش بود. ازش پرسیدم اینا چیه؟ گفت اینارو گذاشتم برای کسایی که اگه تو خیابونن و سردشونه بهشون بدم. غبطه خوردم به مهربونیش.
بهم گفت سه شنبه اون دوستمون دوباره تئاتر گرفته، نگرانیهامو از این رابطه بهش گفتم. گفت میدونه ولی چارهای نداره... گفتم بهش من خیلی بدبینم همیشه ولی خوب احتیاط شرط عقله.
یه عااالمه کار دارم و دوشنبه و سه شنبه هم میرم تئاتر... چه هفتهای بشه این هفته.