مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

دندون درد، تنهایی، فلسفه

رفته بودم دیروز عصری عکس opg بندازم، دندون درد عجیب غریبی دارم. یهو ۸ تا دندون پایین سمت چپ باهم درد می‌گیره در این حد که دیگه مفنامیک بروفن و آسیفن رو که با هم میخورم جواب نمیده یک دور هم  لیدوکایین خالی میکنم روش تا نیم ساعت آروم بگیره. بعد یه روز بلند میشم اصلا انگار نه انگار که اینا درد میکردن میرم سر کار یهو ۸ تا دندون بالا درد میگیره باهم! دوباره فرداش خوب میشه. حالا فردا وقت دندون پزشکی دارم .. کجا بودم؟ اها رفته بودم دبروز عکس opg بندازم، برگه رسید دستم بود یهو چشمم خورد اونجا که سن رو مینویسه، انگار تازه فهمیده باشم چند سالم شده، چند دقیقه ای خشک شدم رو برگه، ۳۴ سالمه چقدر عجیب.. 

در ۳۴ سالگی حس تنهایی عمیقی رو دارم. تنها چیزی که حس و درکش میکنم اینه. تنهایی.

انگار تنهایی یه چاه عمیق و بی بازگشته که من افتادم توش و به تهش نمیرسم. گهگاهی در بین راه گیر میکنم به شاخه ای چیزی اما انقدر سستن که میشکنن و من با سرعت بیشتری به ته چاه سقوط میکنم.


اینطوریاست که دندون درد شما رو فیلسوف میکنه.


مغز هالیدی

خوب مشخصه دیگه، من هر موقع اینجا لاگین میکنم که احوال درست و حسابی ندارم متاسفانه! 

اول رفتم چند تا یادداشت قبل رو خوندم ببینم چی بوده اصلا قبلا قضیه! اصلا من کیم اینجا کجاست! در این حد که پسورد رو هم دقایقی فکر کردم و زدم و مطمئن نبودم درست باشه.

بعد از کرونا، علاوه بر ریزش مو شدید دچار فراموشی و نقصان حافظه هم شدم. اسامی رو که کلا یادم نمیمونه، حضور ذهن و تمرکز هم صفر :))  

بزار خوباشو بگم! میرم کلاس موسیقی.. هنگ درام.. تا حالا دو جلسه رفتم. تو آزمون شرکت هم سوم شدم از بین تقریبا ۸۰ نفر! فقط آزمون رو به خاطر تقلب گسترده شرکت کننده ملغا کردن :)) جالبش اینه که منم تقلب کرده بودم و اوپن بوک امتحان دادم و اصلا هم نخونده بودم :))) 

دیگه مورد خوب دیگه ای یادم نمیاد.

دو خط نوشتم گشنم شد :/ ببین در چه حد مغزم تعطیل شده :))

من مبتلا

کرونا گرفتیم. هممون با هم. حتا داداش بزرگه که با ما زندگی نمیکنه گرفت.

اول بابا گرفت. بعد مامان بعد داداش کوچیکه و آخری هم من! از وقتی بابا گرفت تو خونه قرنطینه شدیم.

اینکه میدونی حتما میگیری اصلا حس خوشایندی نیست.

هر لحظه منتظری.. هی دست به سرت میزنی و چک میکنی تب داری یا نه.. آب دهنت رو قورت میدی میخوای مطمئن بشی گلوت هنوز سالمه.


ولی انقدر ناگهانی میاد سراغت که دیگه فرصت و حال چک کردن نداری.. دوست داری فقط مسکن بخوری و چند ساعتی بخوابی تا از این بی قراری و بدن درد رها بشی.

خوبی این ورژن کرونا اینه که تو روز چند ساعتی بهت اجازه استراحت میده.. انگار دکمه خاموش و روشن داره یا روی یه نمودار سینوسی حرکت میکنه.

 

گلوم درد میکنه خیلی خیلی.. انگار هر چیزی میخوام بخورم با چنگالاش دست میکشه به گلوم و زخماشو عمیق تر میکنه.


بعد صبر کرد زمان داد که دورش تموم بشه.. بعد میشه خاطره.. مثل تمام بیماری و مصیبت‌های دیگه

صدای پای مرگ

 حجم خالی از زمان و فضا، حسیه که بعد از رو به مرگ بودن نزدیکانم بهم دست میده.

فریادهای کر کننده سکوت و نفس هایی که به شماره افتاده.

همه چیز در یک slowmotion و یک آرامش غریبی میگذره.


متنفرم از خودم از این روزا و از این ذهنی که یک دقیقه آروم نمیگیره

نجات.. تنها راه نجات

تنها چیزی که الان به درست بودنش شک ندارم اینه!


باید خودمو نجات بدم!