مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

نقطه سیاه

امروز تو دفاع دوستم ، وقتی برگشتم به دیوار سفید کنارم نگاه کردم ، نقطه سیاه ظاهر شد  ... نقطه جان بد موقعی رو برای مهمونی انتخاب کردی .. من به خط خطای بی رنگ عادت کردم ولی به تو هرگز ...



======


ممنون که رفتی ، چه حرف گوش کنه مگس پرونه اعصاب خورد کن من

روزهای قبل دفاع

سلام ، چقدر سخته روزهای قبل دفاع ، وقتی همه کارات باهم قاطی میشه


دیروز که رفتم دانشگاه برای تعیین داور، مسئول آموزش گفت اگه تا 15 ام کارتو برای دفاع نفرستی دانشگاه برای این ترم اجازه دفاع نمیده .. تا اونجایی که من یادمه تا سال قبل تا 20 مهر بچه ها دفاع میکردم حتی وقتی من توی تیرماه از آموزش پرسیدم گفتن تا مهر اما امان از این آموزش کل ...  رویه انتخاب داور هم واقعا جالب بود برای همه گروه ها رو مدیر گروه تعیین میکرد اما وقتی به من رسید زنگ زد به استاد راهنما و پرسید کی رو صلاح میدونید بزارم داور .. اونم یکی رو گفت ، روال به این صورته که خود دانشگاه زنگ میزنه به داور و میگه ما کار میخوایم بفرستیم برای دفاع ، شما وقت دارید؟  ... اما مدیرگروه گفت خودت زنگ بزن !!! گفتم شمارشونو بدید پس ، گفت ندارم!! .. هیچی منم زنگ زدم این ور  اون رو شماره دفترشو گیر آوردم اما اصلا حاضر نشد با من صحبت بکنه !! گفت من وقت ندارم .. البته من حق میدم بهش ، چون دانشکده باید هماهنگ میکرده به هر حال بعد از یک عالمه این ور اون ور زنگ زدن بلاخره قبول کرد .. ولی گفت من وقت ندارم بخونم صبح شنبه ( یعنی همون 15 ام ) نظرمو بیا بگیر ... بازم خدا خیرش بده که همون 15 ام رو قبول کرد. هیچی دیگه اینم از حال روز من .. تازه یک عالمه کارای هماهنگی داره و امضا هست که همه میمونه برای شنبه


خدایا خودت کمک کن تموم شه من واقعا خسته شدم


من پایان نامه ای نوشتم که نه استاد راهنما یکبار خوندتش نه مشاور .. خودم یک عالمه ایراد میدونم که میتونه داور گیر بده و من هیچ جوابی براش نداشته باشم ، حالا برعکس همه جا که طرف دعوت میکنه برای پایان نامش و بقیه میپذیرن ، هی به من میگن دفاعت کیه ما بیام ؟ یا میشه ما رو دعوت کنی ؟ مهمون که حبیب خداست ولی من یه خورده میترسم مخصوصا از اینکه پدر مادرم و دوستام بخوان باشن و داور هی گیر بده و من آبروم بره ... کاش میشد هیچکس نباشه


البته اصلا باید ببینم که همه چی جور میشه که من بتونم دفاع کنم یا نه؟! حالا توی این گیرو دار ، باید بشینم مقاله ام درست کنم زبانم گوش بدم ... اصلا حوصله ندارم ، خستم ... دلم میخواد یه جا بشینم و فارغ از هرچی دلمشغولی (ذهنمشغولی!!) به یک نقطه زل بزنم ...


ای خدا ...



از ماست که بر ماست

سلام ..


امضاهامو گرفتم ، مقاله هم درآوردم ولی چه فایده ... این همه تلاش برای اینکه کارام این هفته تموم شه و تا آخر شهریور دفاع کنم اما امروز که زنگ زدم به مدیر گروه برای تعیین داور گفت : دختر جان من فقط دوشنبه ها هستم!!!

یعنی این همه تلاش پر .. حالا مطمئن نیستم که بتونم تا آخر شهریور دفاع کنم . تقصیر خودمه واقعا تقصیر خودمه ... آخه آدمم انقد تنبل میشه اگه دیروز یه کم زود به کارام رسیده بودم الان داورم هم مشخص شده بود ولی خوب چی کار کنم من اصلا نمیتونم صبح ها زود از خواب بیدار شم .. کلی هم نماز صبح قضا دارم .. حتی از اونورم اگه 9 شب بخوابم باز صبح بیدار شدن برام مصیبته .. مامانمم میگه تقصیر خودمه ، البته نمیخوام اصلا به این موضوع فکر کنم که چرا یک مدیر گروه فقط باید یک روز بیاد دانشگاه؟؟ برا امتحانم نخوندم ، 300 صفحه قانون ، 4 ماه وقت داشتم ... دیگه حالم از این کارای خودم به هم میخوره



اون دوستم بود که تو پست قبل کلی بد گفته بودم پشت سرش ... امروز به هم گفت که تو صفحه اول پایان نامش از من تشکر کرده .. نمیدونم شاید من به جای این تشکر بیشتر احتیاج داشتم که اون موقع کنارم باشه .. ولی خوب یه چیزی هم هست شاید من واقعا شرایطشو درک نکردم و حق با اون بوده .. کلا الان به این نتیجه رسیدم که من زود قضاوت میکنم ، خوب همه برا خودشون گرفتاری دارند ... ولی الان کلا با قطع رابطه با یک نفر مطمئنم .. کسی که این همه مدت به من دروغ گفت و منو سر کار گذاشت ...


بگذریم ، امروز تولد باباست .. با هم پول گذاشتیم براش لپ تاپ خریدیم ...  آخه مال خودشو دزد برد .. این گرون ترین کادوییه که برا بابا تو عمرمون خریدیم ، خیلی دوست دارم عکس العملشو ببینم وقتی باز میکنه ... بیچاره فکر میکنه براش جوراب خریدیم دوباره


MP3

وقتی همه کارها رو ، روی هم تلنبار میکنی همین میشه دیگه باید بشی MP3 !! دیروز حالم خوب نبود کلیه ام درد میکرد حال هیچ کاری رو نداشتم ، صبحم رفته بودیم بهشت زهرا ، به خاطر آفتاب وحشتانکش سردرد گرفته بودم از اون سردردا .. حساب کردم 825 میلی گرم استامینوفن خوردم ، 400 پروفن  تازه آخر شب هنوز ذوق ذوق میکرد ... قرار بود چکیده پایان نامه رو بنویسم و یه اصلاحش کنم تا امروز امضاهاشو بگیرم

صبح زنگ زدم دانشگاه سر همون قضیه که پروپوزالمو گم کرده بودن هنوز تو سیستم میزد که اجازه دفاع نداری .. گفتم پیگیری کنه مسئول آموزش .. اونم گفت که سریعتر کاراتو بکن که آموزش کل گفته باید دفاعها تا آخر شهریور باشه تو مهر نیافته ...

هیچی دیگه استرس رو انداخت به جون من ... میخواستم بشینم امروز سر فرصت کارمو ادیت کنم که دیدم نه نمیشه


زنگ زدم به استاد راهنما منشیش بر خلاف انتظار من گفت که امروز بعدازظهر یا فردا بعدازظهر میتونی بیای بهت خبر میدم ولی آماده باش تا گفتم بیای .. منم سریع نشستم به چکیده نوشتن .. برای چکیده انگلیسی هم زدم تو گوگل ترنسلیت چاره ای نبود وقت نداشتم ساعت 1 بعداز ظهر بود منم داشتم تند تند اصلاح می کردم که موبایلم زنگ خورد منشی بود گفت 4 اینجا باش حالا هر دفعه میگفت برو هفته دیگه بیاها !! هیچی دیگه سریع پریدم برای پرینت .. کاغذا تو پرینتر گیر کرد اصلا یه وضعی بود امروز .. با بدبختی پرینت گرفتم رفتم بیرون سیمی کرد ساعت حالا 2 ربعه برگشتم مادر عزیز گیر داده که باید ناهار بخوری .. در همین اثنا دیدم برام اس ام اس اومد که شما 4 تماس بی پاسخ داشتید ! نگاه کردم دیدم شماره منشی است حالا هرچی میخوام زنگ بزنم آنتن گوشیم پریده زنگ نمیخوره .. با تلفن خونه زنگ زدم منشی گفت که استاد میخواد بره بدو بیا .. دیگه نفهمیدم چه طوری آماده شدم سریع پریدم آژانس گرفتم رفتم


اینکه چقدر اشتباهای وحشتناک و خنده دار تو چکیده بود بماند استاد گفت مقاله بیار از پایان نامت تا اجازه دفاع بدم البته برگه دفاع رو امضا کرد اما چکیده پایان نامه رو نه ، باید درست کنم دوباره ببرم



حالا من هم کلاس زبان دارم هر سی دی زبان حدود 1 ساعته که باید حداقل چهار بار گوش بدم فردا هم کلاس دارم یکبارم گوش ندادم .. پنج شنبه آزمون دارم حدود سی صد صفحه قانونه !! مقاله هم باید دربیارم امضا مشاور و کارای دفاعم بکنم


وای چه هفته ایه این هفته .. MP3 یه MP3 ... شاید نتونم تا آخر هفته بیام .. محتاج شدیدم به دعاتون