مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

گردگیری

سلام..  نمیدونم آخرین باری که اومدم کی بود و چی بودو چی نوشتم،  حدس میزتم مدت زیادی باشه،  آنچه مسلم است آن است که اینجا هم مثل دلم گردگیری اساسی میخواد. 


توی این مدت که نبودم در رفت و آمد بهشت و جهنم بودم همش،  الانم تو برزخم!  هنوز در راه پیدا کردن مسیر زندگی ام،  گاهی بیخیال میشم و گاهی به شدت درگیر.  خلاصه اینکه محتاج دعایم. 


کلاس خطمو میرم همچنان،  اما باشگاه رو نه..  فردا هم اول آبانه و روز گرفتن دستمزد. 


دیروز پنج شنبه زود رسیدم شرکت حدود هفت و ربع بود دیدم فرصت خوبیه برم امامزاده نزدیک شرکت...  امامزاده اسماعیل،  اگه تهرانید حتما یه سر بزنید اینجا رو از تمام امامزاده هایی که تو زندگیم رفتم بیشتر دوست دارم.  

بعدشم برگشتم شرکت،  به دلیل حجم کاری هم مجبور شدم تا سه و نیم بمونم..  اوضام تو شرکتم خوب نیست،  به سرم زده استعفا بدم اما وقتی یاد حرف مامان میفتم که میخوای بشینی بغل دست من تو خونه چیکار کنی پشیمون میشم. باید اول یه کار دیگه پیدا کنم ولی انقدر تنبلم که این کارو هم نمیکنم! 



کلا اگه بخوام خلاصه کنم چیزایی که گفتم و وضع زندگیمو،  اینه که نشستم تا یکی بیاد یا یه چیزی اتفاق بیفته تا حال منم خوب شه.