مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

شجاع!

دلمو زدم به دریا.. هر چی تو دلم بود به سرپرست واحد گفتم.. نوشتم البته در تلگرام! باید اشکامو میدیدید که گوله گوله می اومدن.. انگار آب سد لبریز شده بود


میدونم که بعدا پشیمون میشم ولی حداقل دلم نمی سوزه میگم گفتم و چیزی نشد.

آدم مهربون

بعضی محبتا الکین.. بیخود و مصنوعی. یعنی طرف خودشم میکشه ها اما محبتش خالص نیست نمیچسبه به دل آدم.. اما بعضی ها هستند که کاری هم نمیکنن ها اما همون یه لبخندشون میشه کلی قوت قلب برات.. کلی انرژی هست تو نگاهشون. 

ای خدا قسمت کن برای همه و برای من.


خواهش میکنم


التماس



بی حوصله

میگه یه چیزی بپرسم ازت؟ میگم بپرس.

میگه تو که نه شوهر داری نه بچه داری نه مشکلی نه قسطی، پس چرا هر چی بهت میگم میگی حوصله ندارم!

من الان ارتباط حوصله و موارد اعلامی رو متوجه نمیشم.

دلم میخواست بهش بگم، حوصله ندارم یعنی حوصله ندارم. به این دلیل که متنفرم ازتون. من از خودم از شماها و دوباره از خودم خستم.. فکر نمیکنم فهمیدنش انقدر سخت باشه.


پ.ن.این روزها هم میگذره من مطمئنم.

تنبیه

ذهن خالی.. مغز خاموش .. لبخند بی روح 

معلم کلاس دومم مشکل کلیه داشت و جاشو داد به یه معلم جایگزین.. معلم جایگزین که الان نه اسمش یادمه نه تصویرش خیلی مهربون بود و من زمان اون نمره های بهتری میگرفتم .

خاطره ای که الان بعد از دیدن عکس تنبیه دانش آموز کرمانی توسط معلمش یادم افتاد مربوط میشه به وقتی که معلم اصلیمون برگشت؛ من حس خوبی بهش نداشتم و حتی روزهایی که اون برگشته بود به نظرم تیره تر بودن. یادمه وقتی بچه ها کمی شیطنت میکردن داد میزد که همگی سرتون رو بزارید روی میز البته به مدت زمان نامعلوم.. تصویری هم که همیشه یادمه برای وقتیه که یکی از بچه ها درس بلد نبود بهش گفت بره جلوی کلاس رو به دیوار بایسته، بعد همینطور که داشت سرش جیغ جیغ میکرد کلشو گرفت کوبید به دیوار! درست مثل فیلمای کشتی کج.

الان که به این موضوع فکر میکنم کمی وضعیت معلممون برام قابل درکه، شاید درد و یا ترس از دادن کار و مشکل مالی و .. داشته و اون رو کم طاقت کرده. البته به هر حال بچه ها هیچ درکی از مشکلات ندارن و شایسته این رفتار نیستن.

منم گاهی که حوصله ندارم مریضم و یا به هر دلیلی حال روحی و جسمیم خوب نیست با دیگران رفتار خوبی ندارم و این خیلی بده چون اصلا به بقیه مربوط نیست که من حالم خوب نیست .

سوال اصلی که از خودم دارم اینه که اگه من توی شرایط معلممون بودم چه رفتاری داشتم؟؟ 


پ.ن: خط اول هیچ ربطی به ادامه متن ندارد و حال روحی نویسنده را توصیف میکند.

غار نورد خسته

دیروز از طرف شرکت رفتیم تور.. غار چال نخجیر.. خوب بود جای دوستان خالی. غار جای عجیبیه. وقتی روی زمین راه میری فکر نمیکنی همچین چیزی درست زیر پاته و چقدر با اطمینان قدم برمیداری!!

بدنم کوفتس.. نزدیک دو کیلومتر توی غار راه رفتیم اونم با پستی و بلندی های فراوان.. رمق نداشتمو گرفته.