مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

۲۳ دی

احساس میکنم در حال سقوطم و کسی نیست دستم رو بگیره. از ته دلم کمک میخوام اما کسی صدای سکوتم رو نمیشنوه

من این قرارو با خودم نداشتم این رویای من نبود... 

شبا از استرس خوابم نمیبره و روزها همش احساس خستگی میکنم

مجبورم بعد از سرکار حتما بخوابم تا کمبود خواب شبانم جبران شه.

فقط میدونم یه راه اشتباهی رو طی کردم که برگشتنش مثل جون دادنه.

زلزله

از اون شبی که زلزله اومد و از خواب پریدم ترسش تو جونم مونده.. فکر نمیکردم انقدر روم تاثیر بزاره. البته فکر خودم نیستم میترسم بمونم و از دست دادن ها رو ببینم


گم شدم

خیلی دلم شور میزنه خیلی..

چندمه امروز؟

بعد از چند روز استعلاجی فردا باید برم سرکار... حالم مثل آخرین روز شهریوره و فردا هم انگار اول مهر.