مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

ماشین خریدم_۲

امروز بلاخره ماشین فاکتور شد... احتمالا تا سه روز آینده تحویل میدن.

:))

و زمان شتابان میگذرد

این هفته، هفته آخر تیره.. چقدر سریع گذشت این ۴ ماه.. زمان خیلی زود میگذره و من حتی به خوبی تیر پارسال رو یادمه.

این بی حاصلی و مصیبت های روحی که بهش گرفتارم منو میترسونه.. این وابستگی به دنیای مجازی و این گوشی که شده تنها همدمم برام عذاب اوره. کتاب هم دیگه نمیخونم.

تصمیم های خوبی میگیرم هربار اما تو اجراشون ضعیف هستم.

ترس دیگه ای هم که دارم ترس از دست دادنه. این روزا خیلی بهش فکر میکنم و نمیتونم نادیدش بگیرم.

و اما از امروز..

امروز روزی معمولی بود، صبح ساعت ۱۱ صبحانه خوردم و بعد مشغول تمیز کردن اتاقم شدم یادم نمیاد آخرین باری که اتاقمو تمیز کردم کی بود، مامان همیشه اصطلاح جالبی در مورد اتاق من به کار میبره.. روده خرس! خیلی کار خسته کننده ای بود اما خوب نتیجه خوبی داشت... بعدم حمام.. حدود ۳ بود که ناهار خوردم جاتون خالی عجب آبگوشتی مامان بار کرده بود.. درجه یک.. عصری هم با بابا ومامان رفتیم جمعه بازار و یه مانتو چهارخونه سبز و سرمه ای خریدم شرکت بپوشم.. مامان که میگه رنگش جیغه و شرکت گیر میده بهت! حالا من میپوشم ببینم گیر میدن یا نه..

شبم زنگ زدم به زنداداش که فردا شب بریم سینما فیلم هزارپا.. به دوست جان هم گفتم بیاد که گفت نمیتونه و فردا میخواد بره لباس بخره.

بابا هم یکشنبه میره اندونزی.

همین دیگه این بود یک روز معمولی‌.

برم مقنعه ام رو اتو کنم.

فعلا

۲۲ تیر ۹۷

سی روز شد

سی روز شدو کسی ماشینی به ما تحویل نداد