مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

زخم

برام یه جمله فرستاده روی یه عکس. عکس یه دختره که صورتش پیدا نیست و پشت یک میز نشسته و داره از یه قوری برای خودش چای میریزه.

زیر عکس نوشته به قول علی حاتمی یه نفرایی هستند تو دنیا که به هزار نفر می ارزن.

خوب به عکسه نگاه میکنم. هیچ جای عکس  مشکلی نداره... جملش هم همینطور.. 

اما یه چیزی جور درنمیاد!

باز نگاه میکنم!

پیدا کردم... یه مشکل اساسی هست.. فرستنده!! فرستنده نیست اونی که باید باشه.


امروز یک شعر از پل الوار خوندم! یک شعر یک خطی با ترجمه احمد شاملو


"  زخمی بر او  بزن،  عمیق تر از انزوا"

 

حالا همش این سوال تو مغزم میپیچه، انزوا ته نداره! چه طوری میشه زخمی زد عمیق تر از انزوا؟؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد