مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

خداحافظ

کاش میشد سکوتو نوشت



من داشتم تمام تلاشمو میکردم ، این دفعه برعکس دفعه های پیش میدونم از کجا شروع شد، از اون کامنت لعنتی تو چندتا پست قبل تر ...


دوباره من رو برد به اون حال و هوایی که دوبار به خاطرش دستمو سوزونده بودم که برنگردم


حالا دوباره برگشتم ، از خودم عصبانی ام از خودم منتفرم ... از همه متنفرم ... کاری که نباید رو انجام دادم .. اونم با اراده کامل ، اونم با اینکه میدونستم نباید ...


دلم میخواد این لپ تاپو بکوبم زمین و داغونش کنم ، دوست دارم با مشت بکوبم به دیوار


حالا با چه رویی برگردم ... مقصر خودمم ، بلاخره یه روز این اتفاق می اقتاد ...



خداحافظ نمیدونم تا کی ...

نباید بهت بربخوره

میگن نباید بهت بر بخوره..  یه گوشت در باید باشه و گوش دیگت دروازه،  بهت گفتن پوست کلفت و بی غیرت و اینا اشکال نداره


گفتم باشه نباید بهم بر بخوره ...  

وقتی عزیز تربن کس زندگیم،  وقتی بهش زنگ زدم گفت بنال ببینم چی میگی..  گفتم عیب نداره نفهمیده چی گفته..  نباید بهم بر بخوره


امروز که رفتم بسیج مسجد برای پرسیدن در مورد یک کلاس،  دو بار که ازش پرسیدمو خودش زد به نفهمی بعد یکاره برگشت گفت برا نظافت اومدی؟  گفتم عیب نداره نباید بهم بربخوره،  ان شاالله این رفتارش برای اینکه من چادری و از جنس خودشون نیستم نیست. . 


کاش اول درست صحبت کردنو تذکر میدادن بعد بر نخوردنو 



+ اگه آدم چند سال پیش بوودم نه دیگه با اون عزیزترینم حرف میزدم نه دیگه مسجد میرفتم به همین راحتی

همه چی درست میشه

کل شی سیصبح موافق


Everything is gonna be ok


گفتنش راحته اعتقاد داشتن بهش سخت 


==============================


بعضی وقتا دلم میخواد منم مثل این پیوندهای این بغل برم و دیگه نیام.. 


توی واقعیت باید باشی نمیشه که بگی خداحافظ من رفتم،  ولی اینجا رفتن فقط چند ثانیه طول میکشه


مینو که حذف کرد،  میم هم که نمینویسه دیگه،  زهی و زهر مار عسلی هم همینطور،  یسنا هم که نیست چندوقته


اما خوب شادی هست سعیده هست :-) ... امیدوارم هر جا هستید خوب و خوش باشید


============================


نمیدونم، من نبودم توی اون شرایط. .  ولی حتما این تازه ازدواج کرده ها از اینکه عکس پروفایلشون رو یه عکس دونفری بزارن که تو بغل هم هستن خیلی لذت میبرن،  کیف داره نه؟   نمیدونم..  والله به ما که یاد دادن این عکسا خصوصیه...  


============================


پایان نامه رو دادم صحافی. .  دیروزم تحوبل دادمو خلاص،  کلا راضی هستم البته اگه از اینکه فرمولا تو پرینت ،  چاپ نشد بگذریم بقیه چیزا خوب بود. .  استاد راهنما هم دوباره مدیرعامل شده. .  یعنی الان مدیر عامل دوجاست..  بابا میگه چرا بهش نگفتی بزارتت سرکار؟  چیزی نداشتم جوابشو بدم،  برای من رو زدن به این و اون خیلی سخته..   خدا بزرگه ان شاءالله کارم پیدا میکنم. ،  اطرافیان کم کم صداشون داره در میاد 

دلم برا معصومه تنگ شده یادمه همش بهم میگفت مرموز اینا هی به من گیر میدن،  تو داری ارشد میخونی راحتی از این حرفا. . راست میگفت



خدا بزرگه.همه چی درست میشه


+ پیوست 1 =  قربون حواس جمع!  یک امضا رو نگرفتم،  شنبه باید دوباره برم دانشگاه

لبیک..


تا جهان باشد و بوده است که داده ست نشان میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور؟ سر بی تن که شنیده است به لب آیه ی کهف یا که دیده است به مشکات تنور آیه ی نور؟ 

عاشقم

عاشقم
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم ،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم...

رحمان نصر اصفهانی