مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

پشت پرده

در راستای پست قبلی، امروز شنیدم که مدیر خواسته پیامشون بی کم و کاست به من منتقل بشه، چون احساس کردن من هوا برم داشته که پشتم گرمه.

خُرده هوشی که دارم بهم میگه منتظر بهونه بوده که اتمام حجت کنه، بعد قضیه خانم دکتر منتظر فرصت بوده، میخواد بهم بگه پاتو از گلیمت درازتر نکن. فکر میکنه دارم موش میدوئونم تو رابطشون... نمیگم ندوئوندم! ولی بدون قصد و مرض یه کارایی کردم.

نباید اینطوری میشد...

اشتباه از خودم بوده... چی کار کنم اگه دیدمش؟ به روی خودم نیارم؟ عذر خواهی کنم؟ من فعلا به کارم احتیاج دارم ...

وقتی تهدید به سرویس دهان میشی!

سرپرست تازه از مسافرت یک هفته ای برگشته بود قرار بود عصر برای ما دوستان از خاطراتش تعریف کنه. حضور یکی از بچه ها باعث شد که این کارو نکنه، منو صدا کرد و گفت ما میریم این رفت برمی گردیم. منم که عصر شیفت بودم گفتم باشه. تا رفت داخلیش زنگ خورد، برداشتم دیدم آقای مدیره! گفت سرپرست کجاست؟ گفتم رفتن! گفت از واحد خارج شد یا از شرکت رفت بیرون؟ سکوت کردم واقعا نمیدونستم، پس از چند لحظه گفتم ببخشید من حواسم نبود نفهمیدم.. گفت باشه خداحافظی کرد.


وقتی چند ساعت بعد سرپرستو دیدم بهش گفتم مدیر کارت داشت گفت اره زنگ زد بهم چی گفتی بهش؟ گفتم هیچی.. گفت خودت گوش کن و مکالمه ضبط شدش با مدیر رو از گوشیش برام پخش کرد:

مدیر: رفتید از شرکت بیرون؟

سرپرست: بله بهتون sms دادم.

مدیر: ندیدم ولی زنگ زدم اون مرضیه توله سگ! گفت حواسش نبوده... یعنی شما با هم خداحافظی نمی کنید؟؟ بهش پیغام بده دارم براش دهنش سرویسه!!! برای من غیرت میندازه ( فکر کنم اینو گفت اصلا نمیفهمم یعنی چی شایدم یه فحش داده من نفهمیدم)


واقعا نمیدونم چی بگم! الان واقعا چرا؟ اصلا به من چه؟ این ادبیات چرا؟ از همه مهمتر چرا ناراحت نشدم؟ نوشتم اینجا شاید یه روزی دَردَم اومد از خوندَنش.


پ.ن: امروز موقع پارک کردم ماشین، درشو به فَنا دادم.. کنار در کشید شد به سنگ کنار رمپ، رنگش ریخت و قُر شد