مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

آخرین شب سال ۹۵

دیشب با مامان رفتیم فلکه صادقیه.. خیلی شلوغ بود از دست دستفروشا خیابان اصلی رو بسته بودن خیلی خوب بود من و مامان کلی خرید کردیم البته ریز و خورده.. امروزم دوتایی افتادیم به جوون خونه و خدا رو شکر خونه تکونی تموم شد.

فردا شب سال نو شده. امیدوارم طعم خوش زندگی رو تو سال ۹۶ بچشیم. 

باید یکی دو تا هدف کوچولو حالا مادی یا اخلاقی یا .. برای خودم انتخاب کنم تا سال ۹۶ که تموم شد دست خالی نباشم.



سال نو پیشاپیش مبارک




۲۵ اسفند

۲۸ سال پیش شبی مثل امشب؛  آخرین شبی بوده که من در تاریکی رحم مادرم بودم. روز بعد یعنی ۲۵ اسفند به چه  امیدی پا با این دنیا گذاشتم؟ جواب این سوال رو نمیدونم.

  چقدر زود گذشت این سال ها. وقتی به جاده  پشت سر نگاه میکنم  احساس خوبی به خودم ندارم. آینده پر ابهام پیش رو هم باعث میشه شب سالگرد تولدم طعم تلخی داشته باشه تلخ تلخ.

داره تموم میشه!

توی این روزای آخر سال فقط میتونم بگم خدا رو شکر که امسال داره تموم میشه 



:-))

معمولا وقتی یه مدت نمی نویسم یه بلایی سرم اومده 

اوایل اسفند بود فهمیدم یه کیست بزرگ جامد هشت سانتی که بهتر بگم غده توی شکمم دارم.

بعد از تستای سرطان و ... که دادم و احوال نابسامانی که داشتم اطبا دستور جراحی دادند.. ولی بنده تا این لحظه مقاومت کردم و تصمیم به دارودرمانی گرفتم و لازم به گفتن نیست که هر لحظه این روزها اندازه صد سال داره برام میگذره