مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

خفه شو ذهن لعنتی

دچار یک دور تسلل بیهوده و دیوانه وار شدم. به یک موضوعی فکر میکنم بعد به خودم میگم که نباید به اون موضوع فکر کنم .. این نباید شاید کمتر از چند ثانیه دووم داشته باشه. دوباره به خودم میام میبینم دارم به اون موضوع فکر میکنم بعد دوباره میگم نباید به این موضوع فکر کنی و دوباره فکر میکنم و ... تا جایی ادامه داره که خودم از خودم خسته میشم. دوست دارم این فکرارو تو مغزم بکشم! اما نمیتونم، انگار عین کلاف تمام وجودمو گرفته که هر چی تقلا میکنم بیشتر گرفتار میشم. 

انگار تو رویام، فکرام نه در مورد گذشته اند نه در مورد آینده. یک نقطه مکانیه که من اون رو بارها با سناریوها و آدم ها و شخصیت های مختلف تو ذهنم مرور میکنم. میدونم که بیمارم! شاید وسواس فکری یا شیزوفرنی یا اختلال دو قطبی یا هر چیز دیگه. الان اصلا برام مهم نیست، فقط مهم اینه که این ذهن لعنتی فقط چند دقیقه آروم بگیره. تو مغزم به سکوت احتیاج دارم 


کاش ذهن هم دکمه خاموش داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد