مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

اتمام تعطیلات!

اینم از سیزده به در..

چقدر زود گذشت این سیزده روز.

امروز دوستم لپ تاپشو فرستاد برادر جان درستش کنه.. متاسفانه زده بود همه درایواشو پاک کرده بود که نتیجش نابود شدن کلی آرشیو عکس و فیلم بود. نشد کاری کنیم فقط مجدد ویندوز نصب کردیم و برنامه هایی که میخواست.

میخوام کتاب جز از کل رو بخونم اما حوصلم نمیکشه

اعصابم خورده که همش این گوشی دستمه :/

گفتند از شنبه طبق روال عادی باید بیاید سرکار. اون همه آدم تو یه گله جا! چی بگم والله.


دلم وافل نوتلا میخواد، بعد پیاده روی تو یه جاده سرسبز که تهش بخوره به دریا.. شایدم دوچرخه سواری.. دلم بغل میخواد.. دلم میخواد یه روز کامل نشورم دستامو.. 


امروز کلی دنبال یه جایی که بتونم اکسل رو پیشرفته تر یاد بگیرم گشتم اما هیچی پیدا نکردم :( 

یه سیب زمینی خوشمزه درست کردم امروز. سیب زمینی رو خوب خوب میشوریم بعد میزاریم آبپز بشه.. بعد تو سینی فر کمی با پوست لهش میکنیم نمک میزنیم و کمی پودر سیر و فلفل و یا هرچی دلمون خواست.. بعدم میزاریم طبقه بالا فر.. من ۵ دقیقه آخر پنیر پیتزا و به کم ژامبون هم ریختم روش.. خوشمزه شد انصافا :))





:(

دخترعمو مُرد.

به فاصله چند روز از هم به دنیا اومدیم ولی اون زودتر دنیا رو ترک کرد.


:(

۱۳ بدر پَر

۱۳ بدر هم از راه رسید.

ما که انقدر خونه رو گَز کردیم هیچی از بهار نفهمیدیم.

جون هر کسی دوست دارید رعایت کنید یه خورده شَر این ویروس کنده بشه راحت شیم.

امروز دوستم پیام داد که بویایی و چشایی رو از دست داده :/ و کمی هم احساس بی حالی میکنه. دلم هوری ریخت پایین. نکنه گرفته باشه؟

دخترعمو هم تو اون سر دنیا دکترا ازش قطع امید کردن :( 

دیگه برای یک ساعت دیگت هم نمیتونی برنامه ریزی کنی چه برسه به یک هفته بعدت.


راستی الان یه جا خوندم که پشت بام هم لطفا نرید چون احتمال تجمع هست!  این چینی های احمق پر رو هم دوباره دارن خفاش و آتاشغال میخورن :/ فکر کنم یه مدت اخبارو پیگیری نکنم راحت بگذره این روزا :(

قرنطینگی

امروز برای خرید بعد چند روز رفتم بیرون... وای که چقدر هوا خووب بود. حیف...

فردا شیفت هستم و باید برم سرکار. تنها روزی که میرم تو این هفته فرداست.

خدایا میشه زودتر این کرونا بره :( میشه حال دخترعمو زودتر خوب بشه :( چرا همه چی انقدر ترسناک شده :(

یاد اون کلیپ سوتی‌های مصاحبه های تلویزیون افتادم، ساعت ۵ صبحه همه مهموناهم خوابیدن خانومم با دست اشاره کرد به من بیا :))

تو این هفته فقط یکشنبه میرم سرکار و قرار شده برای هم شیفتیها پیتزا درست کنم ببرم! یک ماهه غذای بیرون نخوردن :))

تو این سالها در هفته حتما یکبار فست فود خوردم ولی این ماه کلا همه چی فرق کرده.