مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

عنوان ندارد

داشتم حساب میکردم چند روز دیگه مونده تا جمعه  چقدر دلم تنگ شده بود برای خونه بودن با مامان، دو نفره، افطاری و ... یه کلیپ دیدم امروز از خانم تازه مسلمان شده آمریکایی.. خانم سهیلا آرین.  خیلی سخته خیلی سخت.. وقتی به اینجور آدما نگاه میکنم میگم من کجا اینا کجا.

دغدغه من چیه؟ روز و شب کردن. گذروندن بدون هیچ ثمری.

باورم نمیشه نزدیک سی سال از زندگیم گذشته باشه و هنوز هیچی به هیچی.

از باد کولر متنفرم!

بدنم انقدر گرمه که کوچکترین تماسم با افراد دیگه به این دیالوگ ختم میشه که تو چرا انقدر داغی؟

و من نمیدونم چرا؟ گرممه اما اصلا تحمل باد کولر و پنکه رو ندارم.  تقریبا میشه گفت تحمل شرایط برزخ مانند. تنها شانسی که آوردمم اینه که توی محل کار  دم در میشینمم دور از باد کولر.

ولی تو خونه مشکل دارم.. به خاطر سرمای کولر همش سردرد دارم. الانم تازه مسکنا اثر کرده و سردردم بهتر شده.


۱. کاش روزه سکوت حرام نبود... 

۲. یه مدت خواستم همرنگ جماعت شم و شدم! تجربه خوبی نبود

۳.زنداداش در حال خرید جهیزیست... خیلی سخته مخصوصا هزینش

۴. راستی اون غده ۸ سانتیم به لطف خدا و داروهای شیمیایی و گیاهی شده ۳ سانت.

۵.التماس دعا خیلی

داداش بزرگه هم رفت

دیشب مراسم بله برون داداش بزرگه بود 

حالا همه متفق القول مگین که مزاسم بعدی حتما مراسم منه!! 

منم تو ذهنم کل فامیل رو اسکن کردم دیدم واقعا کسی نمونده همه رفتن. 

حالا هر جا میرم باید به این سوال جواب بدم که کی ازدواج میکنم و به نظرم این احمقانه ترین سوالیه که میشه از یه دختر پرسید.


بگذریم...

از فردا ماه رمضان شروع میشه و از خدا توفیق گرفتن روزه رو توی این ماه مسئلت میکنم 

دعا کنیم برای همدیگه