مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

۴ آذر

امروز اتفاق خاصی نیفتاد که قابل گفتن باشه. هنوز با اون احساس غم زیاد دست و پنجه نرم میکنم.

فردا رو تا قبل ظهر مرخصی گرفتم میخوام برم برای پاسپورت اقدام کنم و اگه بشه گواهیناممو تمدید کنم. 


کاش یه کیسه بوکس داشتم!


بلک فرایدی

امروز بلک فرایدی بود، اون مغازه آل استار فروشی هم حراج داشت.. سر ظهر رفتم ازش سه تا کیف خریدم سه تا کفش!  هیچ وقت تو زندگیم انقدر ولخرج نبودم!

بعدشم ناهار با سرپرست... و بعدشم لواسون با بچه ها.

شاید فکر کنی که خیلی خوش گذشت.. نمیدونم.. برای من حسی نداشت.

امروز یه آهنگ شنیدم مال خیلی وقت پیش بود از رضا صادقی... داشتم فراموشت میکردم اما باز دوباره دیدمت تو غم ها غوطه ور شدم چرا... خیلی بهم چسبید . 

امروز روی استوری حسام الدین نوشتم که همیشه از ترس خونده شدن نوشته هام نمینوشتم.. جواب داد!! باورم نمیشد اول.. گفت خوب از حالا بنویس! 

امروز روز خوبی نبود چون من خوب نبودم چون من نمیدونم شتابان و با سرعت زیاد دارم کدوم سمت میرم؟؟ من انقدر تغییر کردم که دیگه خودمو نمیشناسم. نمیدونم کجای زندگی ام. نمیدونم باید کجا برم؟ اصلا چرا باید برم؟

پ.ن: حسام الدین یک نویسنده است که من نوشته هاشو دنبال میکنم.


۳ آذر ۲۳:۵۸

منتطر

سلام. امروز رفتم آزمایشگاه، آخه یه دکتر جدید پیدا کردم که به نظر البته فقط به نظر خوب میاد. خوبیش این بود که بهم گفت چرا این قرصا رو که هیچ اثری رو بیماریت نداره میخوری؟ و قطعشون کرد

همه اینا بستگی به تست توموری داره که امروز دادم که نتیجش خوب باشه یا نه.

دیگه چیزی برای گفتن به تایپم نمیاد! با اینکه تا خر خره لبریز حرفم.