مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

حیوان آزار ( ادامه پست قبل!!)

واقعیتش میخواستم الان یه چیزای دیگه ای اینجا بنویسم که نظر میم عزیزم در پست قبل من رو از اون حالو هوای ناراحت بیرون آورد و یاد یک عالمه خاطره انداخت ... ممنونم دوست خوبم


خوب من بچه وسطی خانواده ام و دو تا برادر دارم ... و اکثرا همبازی برادر بزرگترم بودم که تاثیرشو داشته مثلا من عاشق فوتبالم و کارای مردونه ، حتی لباس پوشیدنم ...

بچه که بودیم من شاگرد داداشم بودم یعنی هر کاری میکرد من مثل شاگرد بغل دستش می ایستادم و کسب علم می کردم


یادمه یه بار یه قورباغه رو گرفت و زنده زنده عمل جراحیش کرد ، منم کمک جراح بودم ( به علت چندش آور بودن بقیه رو تعریف نمیکنم)

سوسک ها رو با زره بین می سوزوند واقعا بوی بدی داشت ، مگس رو میگرفت یه بالشو میکند بعد ولشون میکرد. یه بارم یه مار گرفته بود با هم دیگه میزاشتیمش تو آفتاب تا زهر دار بشه . من تو تمام این کارا همراهش بودم جالبه که نمی ترسیدم البته من هیچ وقت وقتی داداش بزرگه کنارم باشه نمیترسم

خودمم به تنهایی از این کارا زیاد داشتم ، عاشق خراب کردن لونه مورچه ها بودم هر جا میدیدم لونه مورچه هست شلنگ آبو برمیداشتم و به سیل می بستم خونشونو ، یا اینکه یه مورچه رو یه کم له می کردم و میزاشتم سر راه یه مورچه دیگه تا اون با خودش ببرتش ، واقعا از دیدن این صحنه لذت می بردم

تفریحم این بود که بعداز ظهرا با سرند و یه کم دونه تله درست کنم و کفتر بگیرم ... یا اینکه با سنجاق قفلی و نخ و یک کم نون سرش  ، تو حوض ننه جان قورباغه شکار کنم .

یه بار یادمه رفته بودم لنگردود من با نخ و قلاب توی یک دریاچه محافظت شده برای ماهی ها ، یه ماهی گرفتم که یهو نگهبان فهمید افتاد دنبالم ، بعد من بدو نگهبان بدو

دیگه جونم براتون بگه ، کشتن حلزون ها گرفتن ملخ دزدین تخم مرغ مرغا ... بگم بازم؟


نظرات 4 + ارسال نظر
میم. پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:03 ق.ظ http://i-am-mim.blogsky.com/


ای جانمممممممممم پس معلومه از این دختر لوسا نبودی و بلد بودی گلیم خودتو از آب بکشی... الهی دلت همیشه واقعا شاد و لبت خندون باشه و غم و غصه جرات نکنه بهت نزدیک بشه...
تخم مرغ دزدی
مگس سوزوندن با ذره بین و مورچه ها رو بیچاره کردن یکی از کارای ایده ال برادرام بود... اینارو که گفتی میبینم من چقدر لوس و ننر بودم بچگیا


چه فایده خواهر عوضش الان لوسم
پس همه پسرا از این کارا انجام میدادن، من فکر کردم داداش من اینطوریه
شما خانووووم بودی و هستی

زهی جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:49 ق.ظ http://Khoone-R-Msn.blogsky.com


وای خدا نکشتت دختر
باید لقب شجاع الدوله رو بهت داد

شکیبا شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:59 ب.ظ http://shakiba2.blogsky.com

واااااااااای من از 10 متری سوسک هم میترسم رد بشم اونوقت اون سوسک رو میگرفت با زره بین میسوزوند!!!!!

بـــــــــــــــــــــــــــــــله

سوسک ترس نداره چندشه فقط! یادمه اون موقع ها مبل و اینطور چیزا که نبود یعنی ما نداشتیم
خونمون پشتی داشت ، پشتی هم که دیدی وقتی به دیوار تکیه میدی پشتش حالت تونل ! ایجاد میشه
یه روز مهمون داشتیم ، منم گرم صبحت ، نگو بی اختیار دستمو کردم توی این تونله و با یه چیزی دارم ور میرم با دستم! یهو به خودم اومدم دستمو آوردم بیرون دیدم سوسکه له شده بود ...
خیلی بد بود خیــــــــــــــــــلی .... اگه راه داشت دستمو با وایتکس می شستم

میم. یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:26 ب.ظ http://i-am-mim.blogsky.com/

واییییییییییییی مرموز جونم خیلی چندشه... چند سال پیش داشتیم خونه رو نوسازی میکردیم بعد فقط یه اتاق سالم مونده بود توش بمونیم... فکر کن راه به راه از اون خاک و کولا سوسک میزد توی این اتاقه... من که مثل آژیر عمل میکردم و جیغم هوا بود... یادش که میوفتما دلم آشوب میشه

خونه قدیمی ما هم همینطور بود هر موقع می رفتیم مهمونی بر میگشتیم بیرون صبر میکردیم تا مامانم با جاروبرقی سوسکارو بگیره... همه جا سوسک بووود... گنده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد