مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

استغفرالله

سلام ...


نمیدونم چرا این روزها کارایی که بعدش باید استغفار کرد زیاد پیش میاد ... پنج شنبه شب ، تولد دختر عمو جان بود و من هم دعوت شدم ... به اصرار والدین عزیزم شرکت کردم ، خسته شدم از بس که هی میگن چرا انقد تو خونه نشستی ، آدم بدوری و ... گفتم جهنم! و بدون مخالفت از همون اول موافقت خودمو اعلام کردم

مهمونی تو یه برج بود ، واحد 34 ، منم اشبتاها با آسانسور رفتم واحد 24 ... اما از صدای آهنگ بلند صدای جیغ و فریاد فهمیدم که اشتباه اومدم ... پس صدا رو دنبال کردم ...


میهمانان بلااستثنا مست ... بعضی ها انقد خورده بودن که واقعا حالشون بد بود ... واقعا رفتارایی رو دیدم که اصلا از اون آدما انتظار نداشتم شاید چون تو حالت مستی ندیده بودمشون... همه جا بوی الکل میومد ... سیگار ... خوب برای من این چیزا غریبه نبود ولی خیلی وقت بود تو همچین مجلسی شرکت نکرده بودم


فکر می کنید که من همون موقع مهمونی رو ترک کردم؟؟ نه خیلی سخت در اشتباهید چون من تا آخر موندم ولی چون دلم نمیخواست آدم هوشیاری باشم که در مقابل یه عده مست میرقصه شدیدا مقاومت کردم و حجابم داشتم ! البته اونا هم هرچی دلشون خواست گفتن ، پاستوریزه ، مثلا تو دختریا! چرا نمیرقصی ؟ و ...  واقعا الان که تصورشو میکنم خندم میگیره میگم واقعا این چه حرکتی بود من انجام دادم! با اغراق اگه بهش نگاه کنی مثل این بود که تو سواحل مدیترانه که پوشش ملتی که اومدن آفتاب بگیرن فقط دو تا چسبه!!! تو با چادر مشکی قدم بزنی ...


میبینید من هنوز تکلیفم با خودم مشخص نیست ... جالب اینجاست که اصلا احساس پشیمونی هم از رفتن ندارم...


------------------------------

------------------------------


1) من هنوز منتظر عکس العمل استادم ... از تمام دوستای گلم که راهنماییم کردن تشکر میکنم

2) فکر کنم غده تیروییدم دوباره پرکار شده ... وزنم رو به کاهش ، خستگی مفرط ، لرزش دست و از همه پی بدتر ضربان قلبمه که داره منو دیووونه میکنه ، امروز از خواب بیدارم کرد 116! مامانم اصرار داره که برم دکتر ، میگه قلبم بزرگ میشه

منم بهش میگم خوبه که آدم قلب بزرگ داشته باشه .



نظرات 4 + ارسال نظر
مینو شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:07 ب.ظ

ی چیز جالب اتفاق افتاده
چند بار اومدم بهت سر زدم چیزی ننوشته بودی
الان ی کم خسته بودم واسه مطالعه گفتم برم تو لیست به روز شده های بلاگ اسکای از همه نوشته ها فقط بست استغفرالله برام جالب بود همون جا شروع کردم به خوندش یهو دیدم نوشته از وبلاگ مرموز کلی خوشحال شدم
راستی چرا عنوان بست با متنش هم خوانی نداره؟



عنوانشو برای یادآوری خودم نوشتم... یه چیزای دیگه نوشته بودم اول... یه استغفار کردم دوباره نوشتم

مرتضی یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:22 ق.ظ http://m-like-morteza.blogfa.com

سلام
با مطلبی جدید در وبلاگ "حرف حال"، منتظرتون هستم.
در ضمن آدرس وبلاگم عوض شده.
موفق باشید

سلام، فکر کردم وبلاگتون رو حذف کردید...

شادی سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:51 ب.ظ http://shalizareshadi.blogsky.com

سلام مرموز جان. حوبی؟
مهم خود آدمه که چه جوری راحت باشه. به نظر من کاری که کردی خیلی هم کار خوبی بوده . اینکه خودت پشیمون نیستی از همه مهمتره. اعتماد به نفست رو باید تحسین کرد.

ممنون دوستم

میم. چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:10 ب.ظ http://i-am-mim.blogsky.com/

سلامممممممم مرموز جونم... خوبی، خوشی، سرحالی؟؟؟؟؟؟
میبینم که پارتی میری و مما رو هم همراه خودت نمیبری و تنهایی خوش میگذرونی تهنا تهنا داشتیم
این مدل مهمونی رو من تجربه ندارم و فقط تو رمانا خوندم فکرم نمیکردم که باشه واقعا
ثبات و اعتماد به نفست جای تحسین داره خانوم... یه دست محکم برای مرموز بانو
بانو چرا پیگیر نیستی برای تیروئیدت... حتما یه چک بکن عزیز... اهمیت بده به سلامتی خودت
این استاد شما هنوز جواب نداده؟؟؟؟؟ به نظرم یه پاره آجر لازم شده ها

به به ببین کی اومده ، عزِِِِِِِیـــــــــــــــــــــــــــــــــزم سلام ، من خوبم خدارو شکر ... شما خوبی ؟
بابا یهویی شد و گرنه خبر میدادم
نه من از هر دو ورشو تجربه دارم! واقعا خاندان جالبی هستیم ما !! دقیقا دو تیکه میشیم ، یک تیکه از این ور بوم افتادن یه تیکه از اونور بومم ... جالب اینجاست اگه هر دو تا گروه با هم تو مهمونی باشن ، یه کدورت و دلخوری یا حرف و حدیث پیش میاد. ولی خوب من مهمونیای ال...کی رو دوست ندارم .. چون بعضی ها بی جنبن افراط میکنن بعد معلوم نیست چی میشه مثلا تو همین مهمونی من سر میز شام بودم یهو برگشتم دیدم یکی رقص کنان داره میاد سمتم!!

تیروئید من داستان داره ، برای من همیشه اتفاقات نادر پیش میاد واقعا هم همیشه برای خودمم جای سواله! تیروئید من به خاطر آنفولانزا فعال شد که دکترم گفت یکی از موارد نادر و بدون دارو خوب میشه .. همینطورم شد ( واقعا دکتر عالیه) ، من وقتی استرس دارم هم همین علائمو دارم ، الان به شدت اون موقع که تیروییدم فعال بود نیست به همین خاطر فکر کنم به خاطر استرسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد