مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

دلخوشی های کوچیک

وقتی وارد گل فروشی میشی،  یه نفس عمیق میکشی..  انگار تمام بوهای قشنگ دنیا رو اینجا جمع کردن.. 

وقتی زیر دوش می ایستی و چشماتو می بندی حس خوردن قطرات آب تو صورتت یه حس بی نظیری رو بهت میده

وقتی یه نوزادو میبینی، به دستای کوچیکش دقت میکنی و دستشو نوازش.. انگشتتو محکم میگیره سرتو میاری جلو و بوش میکنی وای خدای من چقدر لذت بخشه

وقتی میری پارک،  رو چمنا دراز میکشی و به آسمون نگاه میکنی  وجودت پر از آرامش میشه

وقتی شبا میخوای بخوابی،  یه تشک و بالش خنک...  خودتو جمع میکنی و میری زیر پتو..  چقدر دوست داشتنی!

===============
همین الان با یکی بحثم شد،  دلم نخواست اینجارو تلخ کنم

خاکسپاری دکتر هم انجام شد..  امشب هم شب اول قبرشه..  افهم اسمک منصور بن محمد...  خدا رحمتت کنه

داداش بزرگه میگه من افسردم! 

سرم درد میکنه خیلی خیلی... 

نظرات 1 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 26 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 12:03 ب.ظ

ان شالله قرین رحمت الهی شود.
خیلی هم حالت خوبه اتفاقا.
یه چیز بگم کیف کن.خیلی بهتر از قبل مینویسی هاااا

ان شاءالله خدا رحمتش کنه .. مرد خوبی بود هنوز باورم نمیشه که مرده

اگه اجازه میدادن براش گریه کنم الان حالم بهتر بود یه بغض تو گلوم مونده که هر چه سریعتر باید تخلیه بشه

وای راست میگی ، ممنون نظرت لطفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد