ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
امروز روز خوبی بود چون یه دوست قدیمی رو دیدم ، چند تا کتاب میخواست که براش بردم خیلی اصرار کرد که نرم و اون خودش بیاد بگیره اما بهش گفتم که اینجوری راحتترم میخوام یه هوایی هم بخورم
امروز رفتم پارک نشستم و مثل سالمندای پارک خیره شدم به بازی بچه ها ... پسر کوچوله بلد نبود سرسره سوار شه به جای اینکه بشینه، روی شکم میخوابید و با سر میومد پایین ، بابابزرگشم قربون صدقش میرفت ...
امروز ، الان و در همین لحظه از تمام حرفایی که میخواستم اینجا بنویسم خالی شدم ، حس نوشتنم نمیاد ...