مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

ازدواج!

با حال و هوای بهاری سلام میکنم به دوستای گلم. 

 

شاید این پست طولانی بشه شایدم نه؛‌حال و هوای بهاری همینه دیگه؛ فعلام که اوضاع آفتابیست. 

 

یه مورد جالب که توی این دید و بازدید ها برام پیش اومد ؛ این بود که همه آرزوی ازدواج داشتند برام! چند شب پیشم توی اتاقم نشسته بودم که متوجه صحبت های بابا و مامان شدم ؛ طوری صحبت میکردن که من نشنوم [ گوش من به گواه آقای شنوایی سنج کمی بیشتر از آدمهای عادی میشنوه!!!! مخصوصا گوش چپم!] ؛ صحبتشون در مورد صحبتهای بودار شوهر عمه در مورد من بود. بابا گفت اگه مرضیه رو بخوان برای حسین به یک شرط میدم‌. مامانم در جوابش گفت یعنی نظر خودش مهم نیست؟‌بابا هم گفت چرا اگه خودش بخواد. البته از صحبتاشون معلوم بود که روی حدس و گمان دارن صحبت میکنن 

 

یه سوال برام پیش اومد بعد از این موضوع. من ۲۶ سال رو تموم کردم و وارد ۲۷ شدم ؛ یعنی انقدر ازدواجم دیر شده که بابا حاضره منو به یه شرط بده به حسین که یک بار ازدواج کرده ؟ شاید به خاطر مشکل چشمی که داشتم (‌ ۱۶ سالگی عمل کردم و الان در ظاهر مشکلی ندارم) ؟‌ بلاخره الان دخترای سالم هم موقعیت ازدواج براشون کمه چه برسه به من. 

 

امروز دکتر رفیعی برنامه سمت خدا داشت میگفت دختر و پسرایی که شرایط ازدواج براشون فراهم نشده طبق کلام خدا باید تقوا پیشه کنند. به نظرم کار سختیه. خیلی ... یعنی جلوی غرایضتو بگیر؛‌ مواظب همه احساست که ۲۷ سال جمع شده تو قلبت و خرج کسی نشده باش که بیخودی هرز نره .. خدایا چیز سختی نخواستی ؟؟ سخته بابا ؛ من که معصوم نیستم انسانم انسان! 

 

پ ۱:‌ همین الان متوجه شدم که عسل خانوم( کاسکومون)‌ لپ تاپ منو جویده!!!! الانم داشت میجویید که مچشو گرفتم ؛ بهش میگم نکن ؛ حالا قهر کرده !!  

پ۲ : یه موردی بود تو پستای قبلی گفته بودم دوستم تو واتس .اپ جواب نداده و ادامه ماجرا.. نظرم برگشت . اون و همه کسایی مثل اون رو گذاشتم تو بلک لیست. الان راحت ترم و احساس بهتری دارم! دلم نمیخواد این موضوعات تو سال جدید باعث ناراحتیم بشه ؛‌ وقتی یه نفر فقط شما رو موقع سختی و مشکلات و درد دل کردنش میشناسه همون بهتر که نباشه اصلا.

پ۳: مشکل زانوی مامان هم امروز دکتر تشخیص ساییدگی زانو داد. بازم خدا رو شکر نخواست گچ بگیره یا جراحی کنه.  

پ۴:‌داداش بزرگه هم رفت چین. 

پ۵: ۲۰ ام  اردیبهشت هم عروسی دختر عمم هست. این دختر عمه ۶ ماه از من کوچیکتره و عمم میگفت به تنگ بودم از دست خواستگاراش ؛ دختر عمم هم خوشگله هم خوش سرزبون ؛ خانواده ی مطرحی هم داره خوب معلومه براش سر و دست میشکنند. ان شاءالله خوشبخت بشه  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
لیلا سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:21 ب.ظ http://http:/leyla-taraghi.blogsky.com

سلام عزیزم..خوشحالم می‌بینمت
عزیزم برات آرزو می‌کنم تو سال جدید به تمام خواسته‌هات برسی..واونی رو که می‌خوای ودوسش داری شریک زندگیت بشه..

سلام عزیزم

لیلا جوونم ممنونم

شادی چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:07 ق.ظ

سلام مرموز جان
والله من که فک میکنم فقط و فقط قسمته اینکه اینطوری شده و به هیچ چیز دیگه ای هم ربط نداره . ان شالله بهترین ها قسمتت بشه

سلام عزیزم. پنجاه درصد موافقم!

ان شاءالله برای شما هم همینطور

سعیده یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام
الان که همه نزدیکای 30 ازدواج می کنن.
بعضی وقتا مردم از بیکاری دنبال یه موضوع میگردن راجع بهش نظر بدن سرشون گرم بشه!

سلام

کاش میدونستن که در مورد هر چیزی نباید نظر داد، شاید طرف یه مشکلی داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد