مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

تایپ میکنم :)

بابام بهم گفت دخترم یه متنه برام تایپ کن دستت تنده... وای الان انقدر خوشحالم ، بلاخره به یه دردی خوردم  . تو زندگیم فقط یه کار مفید کردم اونم رفتن به کلاس تایپ بود خیلی خیلی به دردم خورد. 

 ==============================

پ1: دلم از اینا میخواد ، اینو تو کیش خوردم خیلی خوشمزه بود ، اینجا هر چی پیتزا خوردم به خوشمزه گی این نبوده

 

 

 

پ2: پارسال اواخر فروردین اینجا بودیم ، نشاء کاری بود. اینجوری تو عکس مشخص نیست اگه میرفتی پایین تا زانو تو گل گیر میکردی ، خیلی دوست داشتم برم اما گفتن گیر میکنم ، آخه چکمم برا پام بزرگ بود. نمیدونم چکمه کی بود من پوشیده بودم ، بعد که رفتیم سر زمین آقا م برگشت بهم گفت راحتی؟ چکمه منو پوشیدیا! بعد نگاه به خودش کردم بیچاره با دمپایی بود

 

 

 

پ۳ : بابا الان داره ماشینو قولنامه میکنه - دیگه ماشینم نداریم . خیلی این ماشین دوست داشت امیدوارم یه بهترشو بخره، خوشحالم که بابا خوشحاله. « یاور تو زد!!! قولنامه نشد!!»

 

پ4: بیستم عروسیه دوباره عزای چی بپوشم شروع شد ... کاش انقدر سخت نمیگرفتیم و میشد یه لباسو ده بار پوشید. و از الانم به مامان گفتم که من پاتختی بیا نیستما! کاش پاتختی مردونه بود. نمیدونم چرا هرچی جلف بازیه مال زناست.