مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

فازت چیه؟؟

1.این هفته ، یکشنبه مرخصی گرفتم و رفتم برای انجام آزمایشهای طب کار یا همون بدو استخدام. آزمایش خون و ریه و گوش و چشم و معاینه کلی پزشک ... آزمایش چشم و ریه یه خورده مورد دار شد، خانومه مجبور شد 4 ، 5 بار آزمایش ریه رو تکرار کنه ، چشمم همه چیش خوب بود ولی دید عمقی نداشت ، جا نخوردم اما خوب تا 3 ،4 سال پیش دید عمقی داشتم اما الان نه . انتظارشو داشتم. 

دم محل کارمم گشتم یه آزمایشگاه پیدا کردم برای بیستم و آزمایشهای تیرویید که دیگه نخوام مرخصی بگیرم ، برای 31 ام هم ساعت 5 و ربغ از دکتر وقت گرفتم ، شاید مرخصی گرفتم بدون وقت رفتم ، آخه 31 ام خیلی دیره.  

 

2. کار هم همونجوریه ، طول میکشه تا عادت کنم ولی خوب گوشه ذهنم همش این موضوع که دارم توی یه زمینه غیرمرتبط کار میکنم آزارم میده  

 

3. راننده سرویس شرکت بهم میگه اینا که روزه میگیرن کلیه هاشون از بین میره از بس هوا گرمه و بدنشون بدون آب میمونه، بهش میگه آره خیلی سخته ، تو دلم میگم امر الهیه ، نباید توش چون و چرا آورد ، گفته روزه بگیرید پس میگیریم! همین!... فکر کنم فکرشم نمیکرده که منم روزه باشم . امسال بهونه هام برای روزه نگرفتن انقدر زیاد بود که مطئننا اگه هم نمیگرفتم به جایی بر نمیخورد. 

اعتراف میکنم سخت ترین تصمیم دنیا بود برام وقتی روز اول کاری میخواستم برم و مونده بودم روزه بگیرم یا نه ... الان که ماه مبارک از نیمه گذشته با خودم فکر میکنم چقدر الکی پارسال روزه هامو خوردم ، واقعا فارم چی بود؟؟ انقدر کم کاریام زیاده که از درگاه الهی خجالت میکشم.

 

4. چند باریه که یکی از بچه های هم دانشگاهی ارشد ، تماس میگیره و من بر نمیدارم، نمیدونم چرا ... شاید به خاطر همون موضوع شماره 2.  از هرچی که منو به دوران ارشد وصل کنه متنفرم ... البته فقط این موضوع نیستا مثلا همین دختره که هی زنگ میزنه و من بر نمیدارم مطمئنا یه کاری داره و برای احوال پرسی تماس نمیگیره و من الان واقعا از اینکه فقط وقتی کار دارن یاد من میوفتن روحم خط خطی میشه ، سه سال نپرسیده اصلا زنده ای یا مرده! با اینکه من دفاعم دعوتش کردم و اومد حداقل این انتظار رو داشتم که دفاعش دعوتم کنه ، میدونم این روزها یه خورده پر توقع حسود شدم ، شایدم غبطه است، مثلا عکسای دو تایی تو تلگرام یا فکر کردن به اینکه فلانی بهترین شرکت و با بالاترین حقوق داره کار میکنه حس بدی رو بهم میده،  وقتی انقدر پولکی و حسود میشم از خودم بدم میاد. حسادت خیلی بده و فکر کنم امتحان این روزهای منه. 

 

5. شبای قدر نزدیکه و التماس دعا دارم از شما دلپاکان، تن سلامت ، معنویت بالا ، روح آرام آرزوی من برای شماست ...

چند خط تلگرافی

سلام.


با خودم قرار داشتم بعد از اولین روز کاری یعنی دوشنبه ، بیام بنویسم ولی نشد!

خوب روز دوشنبه که رفتم بعد از امضای قرار داد استخدامی ، رفتم به محل کار مربوط . مسئولم من رو برد پیش مدیرعامل و بهش معرفی کرد ما مستقیما زیر نظر مدیرعامل کار میکنیم و الان با من چهار نفریم و قراره یک نفر بهمون اضافه بشه. کارمون در مورد مخابرات و زیرساختهاست و من هیچی ازش سر در نمیارم. فعلا سیستم هم ندارم اتاقمون کوچیکه و این هفته رو کنار دست بچه ها نشستم و نگاه کردم که چی کار میکنن قراره که از این هفته بهم سیستم هم بدن. به نظرم کار سختی میاد! خوب منم که تا حالا کار نکردم و هیچ درکی از آی تی و تجهیزات مخابراتی ندارم! و یه کمی بیشتر از یک خورده داره بهم سخت میگذره.

روزام شده خاکستری مثل اون روزایی که تازه تو دوران راهنمایی دندونامو سیمی کرده بودم و به نظرم همه جا تاریک میومد.


============================================


-چرا انقدر هوا گرمه ؟؟؟


- این هفته فقط خوابیدم ، یعنی زندگیم شده: سرکار ، خواب . سرکار خواب ... 


- داداش بزرگه خونه نمیاد، کاش میومد ...


- دلم میخواد برم مسافرت


- فیلمای ماه رمضونشونم خیلی چرته


- دم رامبد جوان و خندوانه گرم ، خدارو شکر عقلشون رسید قبل افطار پخشش کنن و گرنه نمیدونم این ساعات طولانی قبل افطار رو چطور باید میگذروندم.


{[در گوشی ]:  کاش یه شوهر داشتم که بهم میگفت لازم نکرده بری سرکار! }