مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

اعتراف

سلام 

انقدر بعد از ظهر خوابیدم الان خوابم نمیبره،  داره خندوانه نشون میده.  آخرین قسمتشه


داشتم ایمیل هامو چک میکردم دیدم استاد راهنما چند روز پیش بهم ایمیل داده مقاله چی شد؟  یادش به خیر قدیما هر سی ثانیه ایمیلمو چک میکردم شاید جواب سوالاتمو داده باشه،  الان سه چهار روز میگذره من نمیفهمم،  هی روزگار...  خفه کرد منو با این مقاله،  نیست خیلی زحمت کشیده!  هلو برو تو گلو...  بیخیالش بابا، نصف شبی...  


واقعیتش چند وقتی میشه وضعیتم سر کار اصلا جالب نیست،  اشتباهاتمم خیلی زیاد شده،  ارتباطم با آدما افتضاح تر. 


صبح ها اگه بهم حق انتخاب بدن بین مردن و سر کار رفتن من مرگ رو انتخاب میکنم!  یعنی در این حد!  


ارتباطم با خدا هم خوب نیست..  


خیال بافی ها بیشتر،  خون ریزی بینی از یک بار در روز رسیده به سه بار در روز...  



یه چیزی که الان بهش رسیدم اینه که وقتی با خدا بودم هم تحمل بیشتری داشتم هم صبر بیشتر نگاه مثبت تر... 


شاید مغرور بودم...  چقدر چیزای مختلف تو ذهنمه.. 


گوشم گرفته..  سوت میکشه.. 


ای بابا دوباره دماغم خون اومد..  



فعلا...  التماس دعا...  خیلی 

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل پیشی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام. خوبی؟
حتما برا خون دماغ شدنت، برو دکتر.
همه گاهی وقتها بی حوصله میشن.
حتما این بی حوصلگی بخاطر سرماخوردگیه.

چشم امیدوارم همینطور باشه که میگی

گیل پیشی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:29 ب.ظ

راستی کاش کمی به بینی ت کرم مرطوب کننده بزنی. بینی وقتی زخم میشه، زود زود زخمش خشک میشه و خونریزی میکنه. فکر کنم کمی مواظبت کنی، خوب میشه.

منم فکر میکنم دلیلش همینه امتحان میکنم دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد