مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

ترس بیخود

دلم شور میزنه،  ضربان قلبم بالاست.  میترسم.  از چی؟ نمیدونم. 


دلم میخواد گریه کنم،   اونم زار زار. صحنه تصادف مدام تو ذهنم مرور میشه


اینکه چطوری توی شرکت برم دستشویی،  نماز،  ناهار..  پامو چی کار کنم؟  نمیشه آویزون بمونه همش.   همه رو ول کن پله ها رو بچسب!  


شرکت دوباره برای یه دسته گل بزرگ فرستاده. هر کی ندونه فکر میکنه من اونجا مدیرم!  


این روزها هم میگذره مرضیه جان. 


:-) 


در گوشی بگم یه چیزی؟  


دیگه دلم نمیخواد برم شرکت. 

نظرات 2 + ارسال نظر
نااناا سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:40 ق.ظ

انشالله زودتر خوب بشی

مرسی ناا ناا جان
ان شاءالله تن شما هم همیشه سلامت باشه

گیل پیشی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:03 ب.ظ

ان شاالله یکی دوهفته ای خوب میشه.

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد