مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

نطلبید..

یه برنامه گرفتم برای گوشیم،  شرح زندگی یکی از عرفا که خودش نظارت داشته بر نگارش.  یه جاهایی واقعا مجذوب کتاب شدم اما یه سوال بزرگ برام پیش آورد..  توی جای جای کتاب از تنگدستی که گریبانگیرش بوده اشاره کرده و با توسل مشکل روزی حل میشده اما خوب چرا کار نمیکرده؟  اگه کار بده ما هم کار نکنیم!  بعدش چرا وقتی نمیخوای کار کنی میری زن میگیری؟  تو میخوای برسی به حد اعلای عرفان اون بدبخت چه گناهی کرده؟  البته بازم میگم این شخص خیلی بزرگه خیلی نزد خداوند عزیز هستش اما خوب این سوالایی بود که برام پیش اومد! 


شاید به خاطر همین سوالاست که بازهم نشد که بشه. 

چند روز پیش دوستم که پس از سالها رفته بود مشهد برگشت گفت به خاطر لاکاش نذاشته بودن بره حرم اونم نرفته..  دلم سوخت..  میدونم اغراقه اما اگه من جای اون بودم میگفتم قطع کنید انگشتامو اما بزارید برم تو! 

به مامان گفتم بیا بریم هفته اول اسفند بریم مشهد..  گفت به بابات بگو،  بابا اصلا محل نذاشت

به مامان گفتم خودمون بریم اولش موافقت کرد امروز رفتم تو سایت رجا ولی وقتی زنگ زدم به مامان گفت نه الان سرده هوا! 


هیچی همین دیگه... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد