مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

یاغی شدم!


امروز صبح تو سرویس یهو یاد فیش حقوقیم افتادم همش داشتم فکر میکردم چرا حقوقم کم شده، بعد دوزاریم افتاد حقوق پایمو کم کردن، حالا این در کنار عصبانیتی که داشتم منو تبدیل کرد به یه گوله آتیش، نمیتونستم تو سرویس بشینم .. شرکت که رسیدم اولین کارم چک کردن همین موضوع بود دیدم بله 50 تومن حقوق پایمو کم کردن، رفتم سراغ مسئول مالی ، خیلی راحت گفت چون دو روز اول ماه مرخصی بدون حقوق داشتی اینطور شده، منم گفتم خوب عوضش من ماه پیش اومدم شرکت اما حقوق نگرفتم!!  اما مثل اینکه قانع کننده نبود.. تا ساعت 11 همینطور عصبانی بودم مجبور شدم چندبار بلند شم و آب بخورم

بعدش کم کم خشمم فرو نشست..

آروم که شدم نامه ای که نوشته بودم به جناب مدیر رو دوباره دادم به سرپرستمون که بهش بده، آخه چند روز پیش یه نامه زدم بودم به مخابرات که آقای مدیر ایراد گرفته بودند نباید از همزه استفاده کنی ، کلمه هه عربی بود نمیشد از همزه استفاده نکرد منم مثل یک تحقیق علمی با سند و مدرک یه نامه نوشتم که این با همزه درسته تره

سرپرست نامه رو داد و گفت مدیر گفته قبول ندارم و کتبا جوابشونو میدم! چند دقیقه بعد اومد تو واحد و به حالت تهدید به من گفت دارم برات!!! تو کار دیگه ای نداری؟؟

منم هیچی نگفتم.. تا الان تو گروه تلگرام مثلا جواب منو داد منم چون حرفش غیرمنطقی بود با مدرک و سند جوابشو دادم اونم گفت من میگم! من کارانه رو امضا میکنم! با من بحث نکن از همزه هم استفاده نکن! من گفتم بله چشم...


چند روز پیشم نیروی جدیدمون یهو وسط کار گریه کرد بلند شد رفت، سرپرستمون هم برگشت به من گفت چی کارش کردی؟؟ من بدبختم از همه جا بی خبر!!

تازه امروز فهمیدم دختره تازه عقد کرده و فهمیده پسره معتاده... و قضیه کاملا شخصی بوده، خیلی ناراحت شدم دختر خیلی خوبیه امیدوارم مشکلش هرچه زودتر برطرف بشه.


دیگه اینکه الان گلوم درد میکنه...


دیگه همین.

عصبانی، داغون ..

الان دقیقا شبیه آتش زیر خاکسترم هی شعله ور میشم هی خاموش میشم، اعتراف میکنم که کنترل کردن خودم برای اینکه کار خلاف ادبی انجام ندم خیلی سخته

خشمی که هی قورتش میدم گاهی به صورت اشک و بغض درمیاد

امروز که داشتم میومدم خونه انقدر تو خودم بودم که تنه زدم به یه خانومه، مثل این آدمای بی آر.


مثل مته... این دو کلمه هی تو ذهنم تکرار میشه و هی من عصبانی تر میشم،

اینجور مواقع همیشه به خودم میگم باید دهنتو ببندی تا آتیش درونت از تو بپزونتت تا پخته شی، یه وقت نکنه حرفی آتیشی به کسی بزنی ها!! اما سخته خوب

گفتم اینجا بنویسم شاید آروم شدم

مرضـــــــــــــــــــــــــــــیه خانم آدمم انقدر عصبانی و بداخلاق، دختر بی خیال بابا ..

دلم یه گوش میخواد.