مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

صفحه سفید

یادداشت جدید رو کلیک میکنم.  بعد همینطور زل می زنم به صفحه سفید..  قدم بعدی کلیک کردن روی گزینه خروج از حساب کاربری. 


و در طول هفته این کارو بارها بارها تکرار میکنم.  


کلماتی که درونت رو با جوش و خروششون به آشوب کشیدند وقتی میخوان ظهور خارجی پیدا کنند خشک میشن..  میشن یه سکوت عجیب..  یه صفحه سفید که ظاهرش سکوته اما باطنش رو گوش کنی صدای فریاد کلمه ها گوشتو آزار میده. 


همه اولش یه صفحه سفیدند..  یه صفحه سفید سفید.  بعد به مرور زمان یا زخمی میشن با اعمال رفتار دیگران یا خودشون یه زغال بر میدارن میفتن به جون صفحه..  یا خط خطی میکنن یا نقاشی میکشن..  بعد به جایی میرسن که میبینن هیچی از صفحه سفیدشون نمونده..  میخوان درستش کنند اما خیلی سخته..   بلاخره زخمی و سیاه شدند هم جزیی از این روزگاره دیگه.. 


بعضی موقع ها خودمم نمیدونم چمه..  دلم هوایی کیه چیه کجاست؟  فقط خدا عالمه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد