مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

تکون

هفته ای که گذشت خیلی احساس تنهایی کردم،  خیلی.  یه دوست داشتم تو سرویس که اونم از سرویسمون رفت. 



عروسی دختر دختر خاله مامان،  مادر عروس چند بار بهم گفت برو تو هم یکی رو پیدا کن...  نمیدونم نمیتونم درک کنم،  مگه بقالیه که من برم یکی بخرم برای خودم؟؟ 



چه نسیم خنکی میاد.. 



داداش از مسافرت برگشت،  برام کفش و شلوار خریده..  از همونایی که من نمیپوشم :-) 


باید یه تکونی به خودم بدم نمیشه اینطوری... 

نظرات 3 + ارسال نظر
گیل پیشی جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 12:22 ب.ظ

دورۀ دم بختی رو دوست ندارم. کاش یا کوچک بودم و بچه مدرسه ای یا بزرگتر و یک مادر! این برهه از زندگی پا درهواست، کمی از تمرکز روی اهداف اصلی رو میگیره.

لایک گیل پیشی جان. لایک

گیل پیشی چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 01:27 ب.ظ

سلام. روز بخیر. چرا پست جدید نمیذاری؟

سلام. روز شما هم به خیر. چشم.

پوریا جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 03:40 ق.ظ http://www.pouryaology.ir

الان دیگه قدیم نیست که. ازدواج دیگه منسوخ شده.
آدما تا زمان ازدواج حقیقی دو سه بار عاشق میشن
بعدش تو این اوضاع که کارخونه ها ورشکستن با این هزینه ی بالای مسکن و زندگی و وسایل زندگی مگه میشه ازدواج کرد! حتی یگی بخور نمیر زندگی میکنم ماهیانه دو تمنم کافی نست.
مشکل منم تو زندگی ایناس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد