مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

یکسال گذشت...

پنج شنبه صبح رفتم آزمایشگاه. نمیدونم کی این وسط آشتباه کرد که نوبت من صد تا!  جا به جا شد.  نفر 298 ام بودم بعد که رفتم برای خون گرفتن دیدم زده 398! تازه نفر 260 رفته بود..  انقد تو پذبرش بالا و پایین رفتم تا وقتی نوبت رسید به 340 آزمایشگاه لطف کرد بدون نوبت!!!!!  از من خون گرفت. خیلی هم خوب دستشون هم درد نکنه. 


بعدم رفتم شرکت..  بعدشم سمینار..  سمینارش خیلی خوب بود کلی خندیدم.  البته حدس میزدم سمینار خوبی باشه چون قبلا هم سخنرانش تو دانشگاه میومد. 


امروز صبحم رفتیم بهشت زهرا.  خیلی وقت بودم نرفته بودم..  آخرین باری که رفتم هنوز تصادف نکرده بودم.  هوا خیلی گرم بود به خاطر همین بستنی و هندونه ای که خیرات بود خیلی چسبید.  خدا بیامرزه امواتشونو. 


چقدر زود گذشت این یکسال.  پارسال نیمه شعبانو یادمه قشنگ.  چه حال خوبی داشتم.  حیف،  حیف. 

نیمه شعبان یه حس قشنگیه.  با همه اعیاد فرق میکنه انگار. 


## دوست عزیزم شاید اسباب کشی کردم منم از اینجا،  شایدم ننویسم دیگه..  شایدم هیچ کدوم :-)  ممنون از پیشنهادت.  حتما بهش فکر میکنم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد