مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

تقدیم به تو.

دیشب خوابتو دیدم..  چقدر خوشگل چقدر خوشتیپ و کاردرست.  نشونی از اون رنج و درد بیماری سالهای آخر زندگیت نبود.  نمیدونم چرا هیچ وقت باهام حرف نمیزنی اما تو خواب میدونستم یه چیزی ازم میخوای،  فکر کنم خیرات..  


تعبیر خوابم شاید این بود که  امروز رفتیم خونتون..  من توی حیاط به صندلی خالی تو خیره شدم. هنوزم بعد از سه سال درک این موضوع که تو دیگه روی این صندلی نخواهی نشست دلمو میشکنه. 


نشستم روی صندلیت،  سعی کردم اون موقع ها رو که به خاطر بی حس شدن دستای هنرمند و پینه بستت مجبور بودی ساعت ها روی همین صندلی بشینی رو به یاد بیارم،  وای که چقدر از بیکار بودن متنفر بودی،  غیر همون سالهای آخر اصلا یادم نمیاد بیکار دیده باشمت.  

من از پنجره اتاق یواشکی نگاهت میکردم..  گاهی به زمین خیره میشدی گاهی به آسمون،  برای کبوترا دونه و آب می ذاشتی یا به گلا میرسیدی.  گلا و کبوترا همدمای همیشگیت بودن.  


امروز روی صندلیت به این فکر میکردم که چقدر تنها بودی بعد یاد اون روز افتادم که توی حیاط بلند گفتی اگه من بمیرم هیچ کس ناراحت نمیشه و بعد آروم به سمت من که پشت سرت ایستاده بودم برگشتی و زیر لب گفتی: البته به غیر از این بچه. 


نمیدونم چرا وقتی زنده بودی قدرتو ندونستم و هنوز نفهمیدم چرا آدمای مرده رو راحتتر از آدمای زنده میشه درک کرد. 


بابا بزرگم اینو بدون که خیلی دوست داشتم و دلم خیلی برات تنگ شده. 

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن شنبه 26 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 01:28 ق.ظ http://myclavers.blogsky.com

سلام.
‏از مادربزرگم پرسیدم هیچوقت پدربزرگ برات گل خرید؟
گفت: تمام دامنهایی که برام خرید گلدار بود...
.......................................
کاش قدر پدر مادرمون رو تا کنارشون هستیم بدونیم...

سلام.. ممنونم خیلی زیبا بود. بله کاش.. متاسفانه گاهی ما خیلی دیر متوجه میشیم چه نعمتهایی کنارمون داشتیم

گیل شنبه 26 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 03:25 ب.ظ

منم پدر بزرگمو خیلی دوس داشتم. حتی بیشتر از مادربزرگم.
خدا تمام رفتگان رو بیامرزه.

الهی آمین. پدربزگا یه مزه دیگه ای دارن :

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد