مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

خاطرات خوب

حرفها و دیدارهای عیدو تو ذهنم مرور میکنم، بعضی حرفها و تصویرها نباید از ذهنت پاک بشه به خاطر خوبی و اثرگذاریشون.

دیروز عمه و شوهر عمه دختر عمه و شوهرش از مهمانهامون بودن. یه جا بحث کمک کردن و اینا شد و شوهر عمه شروع کرد به تعریف خاطره ای در مورد شریک شدن آقایی با حضرت ابوالفضل (ع) و کمکی که بابت عهدی که بسته بود هر سال به حرم ایشون میکرد.. بعد مادرم گفتن آخه این کمکا به دست نیازمندای واقعی میرسه یا اینکه .. که شوهر عمه یه جواب خیلی خوب داد. گفت شما طرف حسابت خداست. وقتی کاری برای ائمه انجام میشه اگه کسی بخواد بی انصافی کنه سخت چوبشو میخوره و این وسوسه ها که به دست نیازمندای واقعی میرسه یا نه القائات شیطانه. شما کمکتو بکن و اجرتو هم از خدا بگیر و همه چی رو هم بسپار دست اون بالایی. 

عمه هم آخر مهمونی و حتی امروز که ما رفتیم دیدن اونا خیلی منو محکم بغل کرد و امروزم دوباره بهم گفت که خیلی منو دوست داره. 

یه سری چیزای دیگه هم بود که باید با جزییات بنویسم ولی الان باید برم قرصامو بخورم. 

امیدوارم یادم نره فقط


نظرات 2 + ارسال نظر
گیل شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 12:03 ق.ظ

ان شاالله سرتاسر زندگیت پر از خاطرات خوب باشه.
حالت چطوره؟ مشکل رفع شده ان شاالله؟

مرسی برای شما هم همینطور. خوبم خداروشکر. نمیدونم مشکل تو چه وضعیتیه چون نرفتم دکتر. شاید ترسیدم . گفتم یک ماه دیگه قرص بخورم اگه جواب نداد برم سراغ دکتر و احتمال زیاد جراحی.
ولی کلا خوبم و خدا رو شکر درد ندارم.

گیل شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 06:53 ب.ظ

سیزده بدر خوبی داشته باشی.
ان شاالله اگه توصیه های دکتر و عطاری رو دقیق انجام بدی، مشکل رفع میشه.
شاید از آلودگی هوا باشه. ماست و لبنیات زیاد بخور اگه ضرر نداره.

ممنونم
ان شالله همینطور میشه که میگی
ماست و لبنیات کلا ممنوعه برام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد