مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

دلشوره

ساعت نه ونیم. من الان توی پارک نزدیک خونه نشستم. شدم دختر شبگرد. این ساعتا که میشه انگار نمیتونم خونه بند شم میزنم بیرون حالا گاهی مادر هم همراهیم میکنه به بهانه پیاده روی گاهی هم نه مثل امشب.

جدیدا خوابام سبک و پر استرس شده.. اصلا هم نمیخوام به رو مبارک بیارم که یکی از قرصایی که دکتر مغز و اعصاب بهم داده قرص ضد افسردگیه. توی راهنمای قرصه نوشته بود در هفته اول استفاده از دارو مراقب باشید بیمار خودکشی نکنه .  نمیدونم راهنما خطاب به چه کسی بود؟ خوب من سعی کردم خودم مواظب خودم باشم که این اتفاق نیفته. 


داداش بزرگه داره کم کم اتاقشو خالی میکنه که کوچ کنه خونه جدید.  اتاقش میشه برای من و من بعد سالها اتاق شخصی خواهم داشت. زمانی خیلی دنبال اتاق شخصی بودم اما الان نه.. اتاق شخصی منو یاد تنهایی میندازه. داداش بزرگه تنها همراه من بود که اونم داره جدا میشه و شاید دلیل این دلشوره هم همین باشه.


هر آدمی باید خودش مسیر زندگیشو پیدا کنه و من هم از این قاعده مستثنا نیستم. 

اوضاع اینطور نمیمونه من مطمئنم.

=================


** از ترحم تا مروت، وز مدارا تا وفا

                                هر چه را کردم طلب دیدم ز دنیا رفته است