مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

این روزا بیشتر اوقات توی تختم هستم... انگار زندگیم stop شده. بعد که بهتر فکر میکنم میبینم همیشه stop بوده و من الان متوجهش شدم.

خلوتم تنهاییه و گاهی چند قطره اشک که به خاطر قوی بودن خودم میریزم. در جمع شادم شوخی میکنم تا پنهان کنم ضعیف بودنم رو.

انگار دو تا شدم. 

حتا دیگه نمیتونم بنویسم.