مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

راه حل

فکر کنم فهمیدم مشکل کار از کجاست ... 

 

امروزم هیج جا نرفتم و تو خونه موندم ، اه اه خسته شدم  از این حرفای مسخره ناامید کننده که هی میزنم!! 

 

 

یاد خاطرات دوران دانشگاه به خیر 

 

یه بار تو درس حسابداری 2 ، استاد میخواست بره پای تخته که سکندری خورد ... بعد همه خندیدن  

استاد برگشت گفت اگه من اینجا قلبم بگیره و بیفتم هم باز شما میخندید؟ 

 

یهو یکی از دخترا برگشت گفت نه استاد ! اون موقع تنفس دهان به دهان میدیم!!!  بیچاره استاد سرخ شد رو کرد به تخته!! 

 

لازم نیست که توضیح بدم استادمون مرد بود  .. نمیدونم چرا یاد این خاطره افتادم الان ، شاید برای تعویض آب و هوا