مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!
مرموز

مرموز

خودمم هنوز خودمو نشناختم!

فقط پول

ساعت خروج از خانه امروز : ۶.۴۰ دقیقه ساعت بازگشت ۲۰.۵۵ دقیقه! اونم بازگشت با مترو! جا داره به خودم بگم خدا قوت پهلوان خسته نباشی دلاور... خوب میخونه خواننده ارزشی آقای اصفهانی: واسه نونه واسه نونه .همه این کارا برای چندرغاز حقوق. امروز اولین جلسه از کلاس کنترل پروژه بود. استادی جوان و جویای نام و موفق و به شدت پولکی داشت. شعارش این بود just money . دماغشم عمل کرده بود. چه ربطی داشت اینا که گفتم نمیدونم.


الانم که ولو شدم رو تخت.. کوفته ها... دلمم کوفتست. له له.


فردا داداش بزرگه میره خرید عقد. 


همین

افطاری بی خاصیت

دیشب افطاری شرکت بود، به خاطر فاصله زیاد خونه تا شرکت مجبور شدم برنگردم خونه و همونجا بمونم تا قبل افطار بریم به سمت محل برگزاری. به پیشنهاد یکی از دوستان که هم منطقه ای هستیم و اون هم مثل من برنگشته بود خونه برای پر کردن فاصله تا افطار رفتیم سینما. فیلم آشوب. اصلا فیلمشو دوست نداشتم و اگه به خاطر دوستم نبود مطمئننا وسط فیلم بلند میشدم میومدم بیرون.

بعد از افطاری هم رفتیم شیان. طبق معمول آنها قلیون و من استنشاقگر دودهای حلقه حلقه شده. ساعت ۱۲.۱۵ بود که رسیدم خونه، مامانم به محض دیدن من گفت الان برگشتی؟ بهتر بود همونجا میموندی! حق با مادر بود. البته نماز مغرب و عشامم قضا شد و این بود خاطره افطاری سرشار از معنویت شرکت.

امروز هم کلاس داشتیم از ۸ صبح تا ۴ بعدازظهر .. کلاس مدیریت زمان. کلاسی که میتونست توی سه ساعت برگزار شه! خلاصه کلی وقتمون تلف شد تو کلاس مدیریت زمان!!

سر کلاس استاد از تک تک بچه ها پرسید چقدر زبون تند و سرخ دارید؟ از ۱ تا ۱۰۰ به خودتون نمره بدید. منم گفتم ۷۰، گفت ۷۰ خیلیه دختر اصلا بهت نمیاد من بهت میگم نمرت دهه. ۷۰ یعنی یارو رو بگیری زیر پات مثل سوسک له کنی. ولی به نظر خودم نمره منصفانه ایه خیلیا بهم میگن که زبونم تنده.

بگذریم..

شبکه ۵ دم افطار برنامه ای داره با مجری گری آقای احمدزاده که مراسم افطاری در حرم امام رضا رو پخش میکنه. من اکثر مواقع نگاه میکنم به امید اینکه شاید برگرده اون حسی که از دست دادم.

امشب حرف قشنگی زد مجریش. البته داشت پیامای مردومو میخوند که یکی گفته بود:

نشکونید دل کسی رو که غیر خدا کسی رو نداره... شکایتتونو میکنه به امام رضاها.

خدایا خودت میدونی که هیچ کس حامیم نیست جز خودت. من از خودم شاکیم.. رسیدگی میکنی به شکایتم؟

از باد کولر متنفرم!

بدنم انقدر گرمه که کوچکترین تماسم با افراد دیگه به این دیالوگ ختم میشه که تو چرا انقدر داغی؟

و من نمیدونم چرا؟ گرممه اما اصلا تحمل باد کولر و پنکه رو ندارم.  تقریبا میشه گفت تحمل شرایط برزخ مانند. تنها شانسی که آوردمم اینه که توی محل کار  دم در میشینمم دور از باد کولر.

ولی تو خونه مشکل دارم.. به خاطر سرمای کولر همش سردرد دارم. الانم تازه مسکنا اثر کرده و سردردم بهتر شده.


۱. کاش روزه سکوت حرام نبود... 

۲. یه مدت خواستم همرنگ جماعت شم و شدم! تجربه خوبی نبود

۳.زنداداش در حال خرید جهیزیست... خیلی سخته مخصوصا هزینش

۴. راستی اون غده ۸ سانتیم به لطف خدا و داروهای شیمیایی و گیاهی شده ۳ سانت.

۵.التماس دعا خیلی

اراده کردم برم مسافرت

از وقتی که فهمیدم چند روز تعطیلی توی این ماه هست به مامان اینا گفتم بریم شمال خونه ی فامیلای مادریم که اونجان.

چهارشنبه رو مرخصی گرفتم میخواستم عزیزم باهامون بیاد به مامان گفتم بهش بگه ، توی برنامه ریزیم به نظرم مشکلی نبود چون با بابا و ماشین خودمون میرفتیم عزیز هم راحت بود.

سه شنبه هفته قبلش درخواست مرخصیم رد شد، دوشنبه برف اومد و جاده ها بسته شد، بابا قلبش درد گرفت و مریض شد چند تا کلاسم داشت که قطعا اومدنش با ما منتفی شد، وقتی بابا نیاد یعنی اومدن عزیز هم کنسل

خودم که صبح دوشنبه که بیدار شدم خیلی خسته بودم به خودم میگفتم بیخیال مسافرت بشو.


اما من تصمیمو گرفته بودم.. دوباره برای مرخصی درخواست دادم بعد ازظهر سه شنبه هم که اومدم خونه به مامان گفتم جمع کن میریم! اصلا انتظارشو نداشت اما چشماش برق زد، گفت چطوری ؟ گفتم با اتــــــــــــــــوبــــــــــــــــــــوس


جمع کردیم صبح چهارشنبه هم راهی رشت شدیم ، دوتایی ...

الانم یک ساعتی هست که برگشتیم..


جاتون خالی، خیلی خوب بود. هوا خیلی سرد بود اما خوب بود . دیشبم خیلی باحال تو مجلس روضه شهادت امام رضا بعد نماز مغرب و عشا با مامان شرکت کردیم ( بگم دعوت شدیم بهتره  اونم اگه گفتید کجا؟؟ کنار آرامگاه برادرشون. مگه عالی تر از این هم میتونه باشه؟


=========================================================


راستی مهری ماه رو خریدم ، همون عروسکه که گفتم . عکسشم میزارم ادامه مطلب..